۳۶۵ روز باپیامبرروز نهم
🔹خانهی حلیمه
مدتها بود که ابرهای بارانزا سمتِ بادیه نمیآمدند و بارانی نباریده بود. همهی مردمان چشم به آسمان داشتند؛ زیرا باران در بادیه، یعنی نبض زندگی. باران که نیاید سبزهای نمیروید. گیاه که نباشد، گوشت و شیری هم نخواهد بود. دامها بدون علف، سست و ناتوان و بیشیر میشدند و مردم نیازمند شیر و گوشت، چیزی برای خوردن نداشتند.
کودکانِ گرسنه، همچون گلهای بادیه پژمرده بودند. آه چه زیبا میشد زندگی؛ اگر بارانی میزد و خاک و آب به هم میرسیدند و شادمانی همه جا را در برمیگرفت! روزها با این آرزو و انتظار میگذشت.
یکی از خانههای بادیه با دیگران بسیار تفاوت داشت؛ انگار گوشهای از بهشت بود. این همان خانهای بود که محمد ﷺ کوچک آنجا زندگی میکرد، یعنی خانه حلیمه.
فراوانی و شادمانی بیسابقهای در این خانه بود. در حالی که دامهای دیگران گرسنه و بیشیر به خانه میآمدند؛ دامهای حلیمه سیر و پرشیر برمیگشتند.
کودکانِ او با دیگر کودکان زردروی و پژمردهحالِ بادیه فرق داشتند. دیگران گرسنه بودند؛ اما اینها سیر و شاد.
دایه سببِ این دگرگونیهای خانه را خوب میدانست. کودکی که به خاطر یتیمی کسی او را نپذیرفته بود اینک زندگی اهل این خانه را دگرگون کرده بود. این کودک برایشان برکت و نشاط آورده بود.
ادامه دارد، انشاءالله🌻@kalideiman