شکاف است که هر مفهوم ميتواند چيزي همزمان بيش تر و کمتر از
دقيقه هاي خود ــ مفاهيمِ ديگر ــ باشد. اين تکينگي همان رخدادگون بودنِ مفهوم است، آنچنان که هر آفرينشي تکين است. تکينگيِ مفاهيم مانع از جمع شدنشان در يک ساختارِ متناهيِ رياضياتي ميشود. به همين دليل است که به جاي يک طرح صفحه بايد از طرح صفحه هاي مختلف سخن گفت. شبکه ي دلالتي در يک سطحِ دو بُعدي نمي گنجد؛ گرچه زبان همواره به زورِ سرکوب بر چنين سطحي نگاشته ميشود. ناتماميتِ ذاتيِ زبان از همين جا است؛ همواره چيزي بيرون ميزند، زائدهاي که ذاتيِ هر دستگاهِ سرکوب است. اين يعني زبان (فهم) خاستگاهِ استعلايي ندارد، بلکه ذاتاً تاريخي است. به گفته ي دلوز «هر مفهومي تاريخِ خاصي دارد که از ميانِ مسأله هاي مختلف، و از روي طرح صفحه هايي متفاوت ميگذرد». به اين ترتيب « «به » عمق تکثرِ سطوح » فروکاسته ميشود، و راز در تاريخ مستحيل ميشود. «از رازآميزيِ عمقِ شخصيت با پي بردن به اين که گفتارِ سوژه سرهمبنديِ نامنسجمي از منابعِ پراکنده ي مختلف است راززدايي
ميشود » (ژيژک). طرح صفحه هاي مختلف هر يک شبکه اي از مفاهيمِ
همسطح را ذيلِ يک نام جمع مي کند. در نبودِ نام مفاهيم روي رويه هاي
مختلفي که به آنها تعلق دارندميلغزند؛ نام توقفِ اين لغزش است.
نامگذاري در اين جا متوقف نميشود، در ادامه نامهاي فراگيرتري ميآيند که نه يک طرح صفحه، بلکه مجموعه اي ناتمام از طرح صفحه هاي همگرا
را در وحدتِ يک سرنوشت مينگارد، وحدتي ضروري، اما ناممکن. فعلا تا اینجا داشته باشید، این متن متن فشرده و فلسفی کلیت مفاهیمی است که در این دوره بخصوص سه چهار جلسه ی اول تلاش کرده ام شما آن را فهم کرده و از آن خودتان بکنید
@Kajhnegaristan