View in Telegram
غمی دارم در این سینه که با جز تو نمی گویم به معشوقی گرفتارم که جز او را نمی جویم   رهی بی انتها در پیش و  من تنهای تنهایم هزاران مثنوی خواهم نوشت از شرح غم هایم   صدای التماسم را شنیدی یا که نشنیدی؟ به گریه روز را شب کردم و اما تو خندیدی   فدای قند لب هایت زمانی را که می خندی شکر می ریزد از هر سو نقابت را که می بندی   بپوشان آن دو چشمت را که بر خلقی جفا کردی چه شب هایی‌که یلدا شد‌ببین با من چه ها کردی   شریک درد یعقوبم تو ماه شهر کنعانی تو زندانبان و من  در تار زلفت گشته زندانی   سراسر آتشم با هر نفس  هی شعله می گیرم از این هجران و تنهایی از این پاییز می میرم   شبی در خواب دیدم آمدی و مهربان بودی ولی چون برگ بی مهر غروب یک خزان بودی   نماندی و به لبخندی مرا مهمان خود کردی چه خواب خوب شیرینی،چه خواب تلخ پر دردی #محراب_قلی_پور ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Telegram Center
Telegram Center
Channel