هر شب
عابری آشنا
سوت زنان
از کوچه ی خیالم می گذرد
گاهی احساسم را
بازیچه می کند
زنگ در خانه ی دلم را می زند
و پا با فرار می گذرد
دل بینوایم
در سیاهی شب
به دنبالش
پرسان پرسان
به محضر ماه و ستاره
می رود
و با دست خالی بر می گردد
ای عابر شب
من مبتلایم به تو
خیال مرا آشفته مکن
در که می زنی
پا به فرار مگذار
شانه به شاته ی قلبم
بایست و بمان
#فریبا_غلامیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀