آینهکوبی نکن ای مأمن تنهایی من، زن
از ریشه نکن خار و خست ای سر و تن من
من فاصلهٔ بوسه و عشقم تو بخوان رنج
تنها بزنم بوسه به دامان تو زن، من
اینجا همه کس وصف برای دگری داشت
اما همه ماندند ز توصیف تو الکن
از حادثهٔ عشق به چشمان تو وصلیم
هر پلک تو یک تیر به ته ماندهٔ دشمن
در درّهٔ لبهای تو آشفته ترینیم
از سردی چشمان تو غرقیم به بهمن
من پیشکشت کردهام هر اشک خودم را
تا رشد کند بوسه ز چشمان تو گلشن
من خانه بدوشی که به آغوش تو افتاد
دل خانهٔ امنیست در آغوش تو مسکن
تاریکترین منظرهام بیتو رقم خورد
من زندگیم بوده ز چشمان تو روشن
هر سال نوشتم که تو زیبایی و هربار
در قالب هر شعر سخن بوده مبرهن
"وحید بازرگان"
#غزلیات #بداهه