[ روزمرگی‌های یک مشاور..🫧

Channel
Logo of the Telegram channel [ روزمرگی‌های یک مشاور..🫧
@kaf_moshaverPromote
115
subscribers
یک عدد کافِ مشاور پ.ن: که حق مطلب ما را جنون ادا نکند .....❣ فرمایشات: https://t.center/HarfinoBot?start=8571fc0da0e4e6c
نباید امشب درگیر کیس خودزنی میشدم🚶‍♀🥲
که بعد بهش بگم چرا کردی؟
بگه چون دلم خواست🤦🏻‍♀

فک کن یهویی عکساشو باز کنی، با دستای خونی و تیکه تیکه مواجه شی
بعد میگن مشاورا میشینن تو اتاق چایی میخورن فقط🫤 ( البته تو هر شغلی وجدان آدمه که سطح کاری رو تعیین میکنه)
که عشق
هرچه ز ما بُرد،
ناگهانی بُرد...🫠
Forwarded from رندان پارسا
میانِ خواب و بیداری شبی دیدم خیالِ او
از آن شَب واله و حیران نه در خوابَم، نهَ بیدارَم

- اوحدی مراغه‌ای
[از خواب پریدن‌ها]
کلاس نقاشیه
میگه خانم دارم شمارو تو لباس عروس میکشم، میشه بایستید سرپا اندازه تون رو بگیرم؟😩😩😩😩
یا صاحب وحشت
دست یکیشون خون اومده، خون خودشو میخوره😐
بهش میگم چرا میخوری
میگه میخوام دوباره خون برگرده سر جاش از بین نره😩🤦🏻‍♀
خدایا این اداها چیه...🫠😂
سلام از مدرسه ی ابتدایی جدید🥲😅
باورم نمیشه یه مشت فنقلی انقدر مشکل داشته باشن😅
اصلا اینا چرا انقدر میخوان برن دستشویی
Forwarded from مَحیـا
و هر کجا که دل ما گرفت؛
مسیرمان را به سمت حرم‌ت تغییر دادیم.
سجده‌هایت را طولانی‌تر کن،
بلاها بر روی شانه‌های سجده کننده دوام نمی‌آورند..
یه شنبه نمی رفتم مدرسه، اینه واکنششون
موندم چطوری بهشون بگم به دو روز دیدنم عادت کنید😅
ذهنم بیشتر از همه درگیر بچه هاییه که باهام حرف میزدن و ارتباط گرفته بودن
یا اونایی که تازه یخشون اب شده بود و میخواستن بیان
الان فقط ۲ روز منو تو مدرسه دارن از ۴ روز😅
[ روزمرگی‌های یک مشاور..🫧
۱۵ مهر ۱۴۰۲ تا ۱۵ آبان ۱۴۰۳ و تمام...
داستان از این قرار بود که مدرسه م رو میخواستن جا به جا کنن😅
یعنی من کلا برم توی یه مدرسه ی دیگه ( یه منطقه ی محروم و حاشیه) که از قضا ابتدایی ام بود
اونم به دلایل الکی😁
که خداروشکر فعلا گفتن ۱۲ ساعت بمون توی مدرسه ی خودت و ۱۲ ساعت بعدی رو می فرستیمت همون جایی که گفتیم😬
Forwarded from پنآه |Panah
عصبانیت خود را با
حرفهاے تند همراه نکنید...
فرصتهاے زیادے براے تعویض
حالتان خواهید داشت
اما
هرگز
فرصت تغییر گفته‌هایتان
را نخواهید داشت...

#تلنگرانه
پنآه| @panah1_2
‏چون پیچکِ دِلداده و عاشِق به درختی
بَر گِردِ تو می‌پیچَم و شاداب ترینم...🌿

👤 #نگارقریشی
نگم از زیباییِ این کافه...🥹💚
[ تو را ميخواست قايق‌ران كه هر شب تور می‌انداخت
و گرنه داشت دريا بی نهايت ماهیِ قرمز...]
Forwarded from 🌙naz (mhnz)
مرا به حال خود، گذاشتند همه ....
خب داستان اصلی از این قراره که من یه هفته ست که از طریق بچه ها مطلع شدم یکی از بچه های کلاسشون داره از این رمانا می نویسه و به همه هم نشون داده محتوا رو🤦🏻‍♀
اما خب چون مدرکی نبود نمیتونستیم بریم سراغ اون شخص با اینکه اسمشو میگفتن بهمون😅
شخص نامبرده حتی فیلم های تایلندی و این ها میدیده و از جزئیات فیلماش برای بقیه حرف میزده
خلاصه امروز به دام افتاد🚶‍♀
فعلا قراره باهاش صحبت کنم از انگیزه ش برای این کار مطلع شم😅
بقیه ش با کادر اداری مدرسه
یه رمان مثبت ۱۸ که توسط یه دانش آموز نوشته شده بود و از ترس اینکه گیرش بیارن پاره کرده بودشو انداخته بودش تو سطل زباله😅
ولی خب کادر مدرسه زرنگ تر از این حرفا بوده و منبع جرم رو پیدا میکنه😁
سوژه های مدرسه روز به روز داره جذاب تر میشه😈😂
میام میگم داستانشو فعلا دارم صحنه های جرم رو به هم وصل میکنم
Telegram Center
Telegram Center
Channel