بیان پارهای از ظرافتهای هنری در شعر سایه:
یک بار که به مهمانی استاد
#هوشنگ_ابتهاج رفته بودیم، رفیق شاعر ما، حسین جنتی، بر یک ورق کاغذ نقاشی سادهای از سروی کشید که از سمتِ شاخههای سبزش بر روی یک رودخانه خم شده است و با نشان دادن آن طرحِ ساده از سایه پرسید که شما را یادِ چه میاندازد. سایه پس از چند ثانیه تأمل، این بیت خودش را خواند:
سروِ شکسته نقشِ دلِ ما بر آب زد
این ماجرا به آینهٔ دلشکن بگو
این بیت همان تصویر نقاشی ساده است؛ انعکاسِ سروِ شکستهای که از سمت تنه استوار است و از شاخههایش خم شده است در آب، انگار شکل دل آدمیزاد را میسازد. اما این تنها نیست؛ پس از آنکه حکومت وقت پس از تیرباران
#مرتضی_کیوان بر سر مزارش سرو کاشت که یاد آن شهیدان را از خاطرهٔ جمعی پاک کند، سایه سرود:
ساحتِ گورِ تو سروستان شد
ای عزیزِ دلِ من!
تو کدامین سروی
پس از آن، "سرو" در شعر سایه تبدیل به نماد
کیوان و به صورت عامتر تبدیل به نماد "شهید" شد و سالها بعد سایه کتابی را با عنوان "یادگار خون سرو" منتشر کرد. آن سرو شکسته و ارتباطش با دلِ شاعر را میتوان در ارجاعات فرامتنی به
کیوان نسبت داد.
من سایه را شاعری صورتگرا میبینم بیآنکه هیچگاه جانبِ معنا را فروگذار کرده باشد. از دیدگاه فرمالیستهای روس، هر کلمه یا ترکیبی که در شعر استفاده میشود، باید در ارتباطات صوری و ارجاعات متنی و فرامتنی نقش خودش را به عنوان یک "هنرسازه" در ارتقای فرم شعر ایفا کند، به طوریکه آن کلمه قابل جایگزینی با کلمهٔ به ظاهر مترادفش نباشد. به این بیت سایه دقت کنید:
آوازِ بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی از این پردهٔ تنگ شنوایی
این بیت از رویکرد معنا و موسیقی بیت زیبایی است، اما آنچه که فرم را در این بیت پرورده میکند، نقش هنرسازهها در ارجاعات فرامتنی است. ما میدانیم که انسان بر مبنای محدودیت حواسش تنها پارهای از صوتها را که به عنوان یک موج مکانیکی در محدودهٔ مشخصی از فرکانس شنیداری قرار دارند، میشنود. اینجاست که هنرسازههای "بلند" و "تنگ" در بیت سایه، فرم شعر را پرورده میکنند و از سایه شاعری فرمالیست میسازند.
سایه در بیتی از غزلی که در بیماری فرزند دلبندش گفته بود، میگوید:
زهی پسندِ کماندارِ فتنه کز بنِ تیر
نگاه کرد و دو چشمِ مرا نشانه گرفت
این غزل را سایه زمانی که پسرش،
کیوانِ یازدهماهه، سرطان چشم گرفته بود، گفته بود. از نگاه ارجاعات فرامتنی و با آگاهی از شأن نزول این غزل، استفادهٔ درست از ترکیب "نشانه گرفتن دو چشم من" - چه به معنای حقیقی و چه معنای استعاریاش که فرزند چشمِ پدر و مادر است - شعر را از لحاظ عاطفی به اوج میرساند. از منظر صورتگرایانه هم استفادهٔ بهجا از کلمهٔ "زهی" در ابتدای بیت حیرتآور است. "زهی" در لغت، ادای تحسین است و اینجا به طعنه در حق روزگار به کار رفته است، اما از سوی دیگر ارتباط "زه" در "زهی" با "کمان" در "کماندار" و "تیر" و "نشانه"، شعر را از لحاظ ارتباطات فرمی تبدیل به یک بیت شبه حافظانه میکند؛ بیخود نبود که استاد
#شفیعی_کدکنی گفته بود که سایه جرقهای از حافظ است که به زمانهٔ ما پرتاب شده است و نیم قرن پیش
#شهریار گفته بود:
من این نوشتهام و هرکه خوانده میداند
که سایه بیشتر از من به خواجه میماند
یک عمر زندگی سایه با شعر حافظ، زیباییهای ناتمامِ شعر حافظ را در جامِ سایه ریخته است. هماکنون در حافظهٔ ضعیفِ من دهها نمونهٔ دیگر از از این زیباییهای فرمی در شعر سایه وجود دارد، اما محدودیتهای فضای مجازی اجازهٔ روایتِ آن را نمیدهد؛ شاید اگر عمر و فرصتی بود در مقالاتی در آینده منتشر کردم. یادِ دلپذیرِ شعرِ سایه همیشه با ما خواهد ماند و این رمز جاودانگی سایه است.
#جویا_معروفی@jooyamaroofi1