📌داشتیم مسجد واسه ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام آماده میکردیم. سر همه مون شلوغ بود من بودم و چند تا از رفقا. همین که داشتم به کتیبه ها سنجاق قفلی میزدم، دیدم سعید رفت بیرون ... کتیبه رو چسپوندم و اومدم پایین به محمدحسین گفتم : دیدی آقا رو؟ پيچوند رفت...همه اش همینه،والا... محمدحسین بهم گفت: بابا از تو بعيده ... باید میرفت داداشش رو از مدرسه می برد خونه! داداش زود قضاوت نکن. اومدی و یه عده بی خبر هم باور کردند.
✏️پ.ن : ما تو #رفاقت هامون - حتی بچه مذهبی ها - گاهی گرفتار همین "زود قضاوت کردن" هستیم. گاهی رفيقمون رو زود متهم به #حسادت یا تنبلی، دغل کاری و خدای نکرده #گناه میکنیم. و خدا نکنه که یه شخص بی خبری هم باشه و باور کنه و آبروش بره. #زود_قضاوت_کردن ویژگی رفیق خوب و الهی #نیست. البته #خوش_خیالی هم درست نیست بلکه باید آدم با #احتیاط عمل کنه و نظر بده. نه زود قضاوت کردن و نه خوش خیالی.