مناسک،
قدیم و جدید
بخش۱
در قرن گذشته، و به خصوص نیم قرناخیر، فُرمها و صورتهای مذهبی در دنیای شیعه چنان عوض شدند که شاید اگر یکی از مردگانِ ۱۰۰سال پیش سر از قبر برآرد و به آنها بنگرد، وحشتزده گردد! خیلیهایش جلوی چشم خود ما اتفاق افتاد. تعدادی را میشمارم:
۱- واعظ و قاری قرآن و نوحهخوان در خواندنهای خود در دنیای قدیم بسیار تابع چارچوبهای سنتی بودند. تقریباً تمام خواندنها در چارچوب دستگاههای موسیقی سنتی صورت میگرفت. شاهدش هم آنکه چند نفر از بهترین خوانندگان دورهی پهلوی از خاندان واعظان بودند(مثل تاج اصفهانی). حتی قرآنخوانی نیز کاملاً همینگونه بود، گرچه تنوع بسیار زیاد محلی وجود داشت و همهی قرائتها مثل امروز با لحن خاص عربی نبود (چنانچه هنوز مثلا در ترکیه اینگونه است). صحو و هوشیاری و عدم بروز احساسات فردگرایانه در فُرم خواندن شاخصهی همهی خواندنها بود. با غلبهی روحیهی مدرن اینها همه تغییر کردند.
۲-شاید تاثیرگذارتر از بلندگو در تغییر مناسک و محیطهای مذهبی نبود! بلندگو واعظ و نوحهخوان را از یک محدودیت و سختی همیشگی آزاد کرد، و آنها را از نگرانی در مورد اینکه صدایشان شنیده شود رهاند. تاثیر چنین چیزی شگرفتر از آن بود که در وهلهی اول به نظر میرسید. حالا دیگر واعظ و قاریخوان و نوحهخوان خیلی راحت میتوانستند آن جور که دلشان میخواست صدایشان را بکشند و بچرخانند، با لحنهای مختلف بازی کنند، و هر چه بیشتر احساسات شخصیشان را وارد کنند. کمکم با ورود اسپیکر و امکاناتی مثل اکوی صدا و بعداً امکاناتی چون میکس آواها، این امکان به وجود آمد که فضای مسجد مثل کاباره شود! و وقتی امکانش آمد، تحقق پیدا کرد! دیگر حالا خواننده (که الان دیگر موجود معمولاً ریاکار و مزوری بود که «
مداح» نام داشت و از قید هر سنتی آزاد بود) میتوانست با استفاده از صدای بلندِ بلندگو بر جمع تسلط یابد. خیلی زود سروکله انواع موسیقیهای پاپ و رپ و مانند آن در مراسم عزاداری پیدا شد.
البته نکتهی دیگری که به این مسأله کمک کرد تعطیلی کنسرتها و موسیقیها در فضای بعد از انقلاب و تلاش برای کنترل فرهنگی بود، امری که موجب شد تمام هیجانات جوانان و انحرافات زمانه روانهی تنها راهی که برایش باقی گذاشته بودند شوند، یعنی مراسم مذهبی. حاصلش این شد که بعضی از بدترین و شیطانیترین الحان و موسیقیها که در هیچ کابارهای در زمان شاه وجود نداشت، سروکلهاش در انواع مراسم مذهبی پیدا شد.
۳-خواندنِ مناجاتهایی مثل کمیل و ابوحمزه به
صورت دستهجمعی شاید حدود یک قرن بیشتر سابقه نداشته باشد. در نیم قرن اخیر نیز این خواندن توام شد با لحن هرچه بیشتر احساسیخواندن آن، و اراجیف بافتن در میان دعا (اراجیف به اصطلاح «عرفانی» و غیر آن). یادم است که در دورهی دبیرستان که اولین بار با این پدیدهی اراجیفِ به شدت احساسی مواجه شدیم با رفقای مذهبی خود تحیرزده به هم نگاه میکردیم که «آخر این یعنی چه؟!»
هر مراسمی حالا یا باید سانتیمانتال و پراحساسات باشد یا پر ادا و پر ادعا. هرچیزی باید «حال بدهد»، و اگر حال دهد همه جور بدعت و دلقکبازی رواست، و اگر حال ندهد یعنی مثلا ساده و سنگین و خاضعانه باشد، به درد نمیخورد! چرخش تاکید بر نماز جماعت و مراسم نسبتاً ساده و «تکراری» هر روزه (مثل تعقیبات نماز)، به خواندن هر هفتهی مثلاً دعای کمیل هم در همین راستا بود. یادم میآید که یک آخوند پیر کاملاً سنتی در فامیل داشتیم (خدایش بیامرزاد که مردی بسیار نیک بود!) که، برعکس جو زمانه، ما را از خواندن زیاد دعای کمیل نهی میکرد (چون معتقد بود که بدون کسب فضائل لازم و آمادگی نفسانی، زیاد خواندن این گونه دعاها میتواند برعکس موجب خودبینی و پرمدعایی شود).
۴- استفاده از مسجد برای عزاداری سیدالشهدا امری متاخر است (شاید از اواخر قاجار). قبل از آن عزاداری در تکیه و حسینیه انجام میشد، و نه در مسجد. بعد از انقلاب هم که مساجد جولانگاه جوجه کمونیستهای مسلمان و پایگاههای بسیج شد. ابایی هم نداشتند که در مسجد، که تصویر انسان و حیوان در آن حرام (یا شدیداً مکروه) است، قابهای بزرگ مسئولین را نصب کنند.
۵- با غلبهی بلندگو و اسپیکر، و با استفادهی روزافزون از مساجد برای عزاداریها و ختمها، مساجد از معابدی با آرامش و سلامِ خداوندی تبدیل به مکانهایی پرهمهمه و شلوغ و پراضطراب شد. نه فقط از لحاظ صوتی، بلکه از لحاظ بصری و با انواع و اقسام بَنر و تابلو و پارچه و دستهگل طبیعی و مصنوعی و ... استفادهی سیاسی از مساجد نیز به این امر بسیار دامن زد. همه هم فراموش کردند که در مسجد وجود عکس افراد حرام یا لااقل مکروه است. اگر به مساجد اهل سنت یا به مساجد قدیمیتر خودمان که گرفتار این مسئله نشدند رفته باشید، تفاوت را خیلی راحت احساس خواهید کرد. تا دوران بچگی ما مسجد، همچون قرآن، احترامی بسیار بیشتر از الان داشت.
@jenabegav