جواد زهتاب

Channel
Logo of the Telegram channel جواد زهتاب
@javad_zehtabPromote
1.21K
subscribers
شعر و چیزهای دیگر
دی شنیدم طوسی این چنین کرد دعا: 
ای خداوندِ دی و ای خداوندِ تَموز! 

ای که از درگاهت هرکه با هر رنگی
چه سعید و چه شقی نیست نومید هنوز

دادی از خوانِ کرم روزی هر کس را
صاحبِ کون و مکان! ای خدایِ شب و روز!

تا شب آرم به سحر، باری امشب برسان
نوخطی دانش‌جو، طالبی نوآموز!


#جواد_زهتاب

#سعید_طوسی



🔹@Javad_Zehtab
عرق‌فروش به فرزندِ مفتی خود گفت: 
مرا به پیری رسوایِ خاص و عام مکن

پشیزی ارزش و قدری هم آبرو دارم
میانِ مردم، بی‌قدر و بی‌بهام مکن

شریکِ شادی و غم‌های عاشقان بودم
به طعن و لعنت این قوم، مبتلام مکن

اگر که آخرتی هست و راست می‌گویی
مدام خونِ دلِ خلق را به جام مکن

به پای شیخ، همه دسترنج عمرم را،
مریز و حاصلِ عمر مرا حرام مکن

تو را به دولتِ مستانِ خوش‌حساب قسم
«که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن»


#جواد_زهتاب


پی‌نوشت:
مگو که پیر مغان با تو فاش هیچ نگفت
که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن
«محمد رمضانی فرخانی»


🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
خیالت جمع! روزی عاقبت بی‌باک می‌رقصی
که مطرب ضرب می‌گیرد تو هم چالاک می‌رقصی

غزلخوان و صراحی‌درکف و خندان‌لبی آن‌ روز
که زلف‌آشفته و مست و گریبان‌چاک می‌رقصی

سیه‌مست از شرابِ سرخ، می‌بینم تو را وقتی
که داری دست در گیسوی سبزِ تاک می‌رقصی

گهی پا بر زمین بر گردش ایام می‌خندی
گهی سر بر سرِ افلاک با افلاک می‌رقصی

دمی همراهِ برجاماندگان، شادان و دست‌افشان
دمی یادِ شهیدان می‌کنی؛ غمناک می‌رقصی

مرا می‌دیدی آن‌روزی که خاکت را به سر کردم
تو را می‌بینم آن‌روزی که بر این خاک می‌رقصی

درفشِ کاویان در دست می‌بینم تو را آن‌روز
که داری پای‌کوبان بر سرِ ضحاک می‌رقصی

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
از همیشه‌ها
          اگرچه دلخورم هنوز
از هنوزهایِ زندگی پُرم هنوز

می‌روم به راه خویش و 
                        مانده‌ام چرا
 ‏با تمام خستگی نمی‌بُرم... 
هنوز
عقلِ من
           به قدِ سقف‌ها نمی‌رسد
نانم آجر است و 
             فکرِ آجرم هنوز، 
تا که بالشش کنم به زیر سر نهم
چون به نرخِ روز
          نان نمی‌خورم هنوز
...

#جواد_زهتاب



🔹@Javad_Zehtab
لعنت به دستی که ما را جدا انداخت
ما را دو تن کرد و از ما «دو تنها» ساخت

آن‌سو تو... این‌سو من... یعنی در این میدان
ایران ز ایران برد، ایران به ایران باخت


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
گفتم: فارغ از همه عالم باشیم
گفتی: «طوری‌ که‌ دوست‌ دارم» باشیم
من برفِ دی و تو هُرمِ مرداد... ای داد... 
یک لحظه نمی‌شود که با هم باشیم


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
اگر به دورِ بهار آمدیم لاله شدیم
برایِ خاطرِ بدمست‌ها پیاله شدیم

شدیم برگ که پاییز نونوار شود
به یمنِ مقدمِ این فصل هم مچاله شدیم

گذشت از سرِ ما قرن‌های بسیاری
در عنفوانِ جوانی* هزارساله شدیم

چه زود فصلِ عرقریزی آمد و از ما
عرق گرفتند آنقدر تا تفاله شدیم

شبانه گوشهٔ یک باغ دفنمان کردند
گذشت فصل زمستان و استحاله شدیم

دوباره از دل این باغ، سر برآوردیم
بهار بود دوباره... دوباره لاله شدیم


#جواد_زهتاب


*در عنفوان جوانی/چنان که افتد و دانی
(سعدی)


🔹@Javad_Zehtab
گرگ‌ها گرچه در کمین تواند
من نمی‌گویم ای عزیز! مرو

برو! اما همیشه و همه‌جا
بی‌توجه به چارچیز مرو؛

یک. مشو نوچهٔ کسی هرگز
در پیِ شیخ و شاه نیز مرو! 

دو. برای تصاحبِ میزی
حتی‌الامکان به زیرِ میز مرو! 

سه. به گرمابه و گلستان هم
با رفیقانِ بی‌تمیز مرو! 

چار هم اینکه گر زمین خوردی
همهٔ عمر، سینه‌خیز مرو!


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
ای لُمپَنانِ بی‌سروپایی که می‌کنید
هی چوب، لایِ چرخِ خلایق شبانه‌روز
زنهار از آن دمی که خلایق فرو کنند
در عمقِ راهبردی‌تان چوبِ نیم‌سوز


#عمق_راهبردی

🔹@Javad_Zehtab
چشمت شراب بود و نگاهت شراب‌تر
چشمت خراب کرد و نگاهت خراب‌تر
...
#جواد_زهتاب
زهتاب! اگر ز باده مستی خوش باش! 
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش! 
چون عاقبتِ کارِ جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش!


« شعری مشترک از خیام و زهتاب»

🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
🔷

خسته از جنگ‌های پی‌درپی
عاقبت فاتحانه برمی‌گشت
چشمِ رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمی‌گشت

سرِ شب بود و اولِ قصه
قهوه‌چی چایِ تازه‌دم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد

یک‌نفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمی‌افتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچ‌وقت از دهن نمی‌افتد،

همهٔ هفت‌خان که فتح شده
هفت‌خان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچ‌کس روبه‌روی رستم نیست

خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،

کش بده قصه را شبِ یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد

پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان به‌دربردن از برادرها!


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خیالت جمع! روزی عاقبت بی‌باک می‌رقصی
که مطرب ضرب می‌گیرد تو هم چالاک می‌رقصی...

شعرخوانی #جواد_زهتاب
اردیبهشت ۱۴۰۳  - اصفهان
 


(باسپاس از داوود رضازاده بابت ارسال ویدئو)



https://t.center/Javad_Zehtab
پیشه کردم عاشقی را و به دل پرداختم
کارِ گِل را وانهادم کارِ دل را ساختم

زندگی چون قافیه یک‌عمر بر من تنگ بود
عاقبت این هردو را یک‌روز یک‌جا باختم...

چون که با من غیرِ عشقِ این و آن حرفی نبود
حرفِ خود را در دهانِ این و آن انداختم

از سرِ خود باز کردم عشق را کم‌کم، ولی
باز خود را در کمندِ دلبران انداختم

خواجه دل را در کفِ ترکانِ شیرازی نهاد
من به پایِ لولیانِ اصفهان انداختم!


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
یک عمر شعار داده باشی اما
وقتِ وقتش گرفته باشی خفه‌خون...

تندیسِ حقارت است آن که همه عمر
در خانه زبان باشد و در کوچه زبون


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
از جورِ خزانیم زبان‌بسته وگرنه
هنگام بهار این همه خاموش نبودیم

#فرخی_یزدی


🔹@Javad_Zehtab
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی

زندگی بار گرانی‌ست، مدد کن که دمی
زیستن بی‌مددِ می نتوان ای ساقی

تا سبک‌تر گذرد عمرِ گرانمایهٔ ما
چاره‌ای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی

بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی

مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی 
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی

تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
همه‌شب مِی ده تا وقتِ اذان ای ساقی

باده‌ای مست از آن دست که حافظ می‌گفت
اگرت هست به ما هم بچشان ای ساقی

هم از آن باده که هنگامِ شبیخونِ بلا
"سایه" می‌خواست، به ما هم برسان ای ساقی

ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی

ماه من! رحمت عام است بده بادهٔ خاص
تا به پایان نرسیده رمضان ای ساقی

شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرفِ دگران ای ساقی

عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی

«جواد زهتاب»
____




تا
توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»

مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین... 
«اخوان ثالث»


https://t.center/Javad_Zehtab
به شادخواری و شادی سحر کن امشب را 
که عمرِ این شبِ دیجور رو به پایان است

 امیدوار بمان و به شادنوشی کوش 

بهار، نقطهٔ پایان هر زمستان است

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
مرا آتش بزن ای عشق! آتش‌بازی‌ات شاید
چراغی برفروزد در میان این سیاهی‌ها


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
Telegram Center
Telegram Center
Channel