نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمرِ گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
همهشب مِی ده تا وقتِ اذان ای ساقی
بادهای مست از آن دست که حافظ میگفت
اگرت هست به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخونِ بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
ماه من! رحمت عام است بده بادهٔ خاص
تا به پایان نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرفِ دگران ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
«جواد زهتاب»
____
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
https://t.center/Javad_Zehtab