جای باریکیست.
نمیتوانم تکان بخورم.
دارم له میشوم.
جزئی از خاکم. احساسش میکنم.
برنمیگردم. رویم خاک بریزید. خفهام کنید.
زندهبهگورشدن را دوست دارم. در گور تنها میشوم.
دفعهی قبل لفتش دادید. خاک را مشتمشت ریختید. آخرش هم بَرَمگرداندید. این رهانیدن نیست.
حواستان را جمع کنید. مفتکی که کار نمیکنید.