به زمین میکوفتندت و باز امیدوار بودی. امیدوار به مرگت و سرانجام این شکنجه. حال حصاری سرخ -که نابودگر ردیف جداییناپذیر مورچههاست- تو را دربرگرفته. مورچهها کنار تو، مغروق در خون تو. چهطور تنآسانی؟ زمین استخوانهایت را میجود. تنت را میگزد. تو فقط آسودهخاطری، چون امروز شبیه مورچهها هلاک میشوی.