از شامگاه تا پگاه
با تنی لرزان و رخساری رنگپریده
به ستارهها چشم دوختی
و با بارش یخهای کوچک آسمانی
و دیدن سگی که از آن هراس داشتی
از جایت جم نخوردی
قبل از اینکه بروی
سپیدهدم را دیدی
دوباره برمیگردی؟
نه برای ملاقات با ستارهها
برای پرسه در گرگومیش صباح