لب تو ؛ غنچه ی سرخ وقتی لبخند بزنی می شوی شکُوه رز ؛ و خدایم می شوی بوسه ام را بر لبت تو به امشب بپذیر که من از بوسه ی عشقت کهکشان خواهم شد و تو تک ستاره ام خیلی دوستت دارم .
شهریور را ، در آغوش تو کم می آورم.... عطر گل یخ میدهی....! شهریور عاشقی ست،، پر از احساس بارانی. که قطع نمی شود ... کاری از دست من ساخته نیست! شهریور،، دلتنگ ترین شاعر شهر است.....
من از جهان جز عشقِ تو چه بخواهم ؟؟ پژواک صدای تو به گوش میرسد معصومیت را در چشم هایت می بینم جانا ، تویی امروز وفردایم ، تویی جان و جهانم 🏮مهسا_ميرزاده
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز نیازمندِ بلا گو رخ از غبار مَشوی که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای دل
🏮حافظ درودها تقدیم ياراني از تبار نور و آینه و سادگی و صداقت...صبحتون پر رایحه از عطر یاس و اطلسی
نقاشان محتاج مدل های برهنه اند برای آفریدن پرده های درخشان اما شاعران به خاطره ای عطری نگاهی قانعند تا بسرایند نسیمی که روسری تو را پس می زند می تواند باعث اتفاق افتادن عاشقانه ترین شعر جهان شود
کمی نزدیکتر بیا می خواهم نفس هایِ سبزِ خدا را از چشم هایت بو کنم! صدایت را بر گلویم بریزم! برای دوست داشتنت قافیه ببافم خدا عشقت را هم ردیفِ غزلِ چشمانم کند ...
در تو پیامبریست که لب هایش شفابخش روزگارند و چشمهایش شقُ القمر آفرینش دین تو عشق است و من مؤمن به عشق تو و شعر های من کتاب هدایت توست برای آنها که در کلامشان گاهی تازیانه می روید...
زنی اساطیری تاج الماس بر سر دارد حریر نازکی از هاله های مه وزان بر قامت اندام زیبایش ملایم سان هزاران شاپرک های طلایی فام از شانه ها بازوان پستان سرود نور می خوانند به سوی لاجوردی ها کهکشان در گوشه ی چشمان او پیداست غم چنان آن بوته های کوته مطرود ندارد راه به افلاک نگاه او رنج پشت دروازه ی فرمانروایی اش همانند پوتوس های سبز آهسته و رام است از همان دوردست بر مطبق کاج های احساسش سجده گر هستند او مثل شبنم چه مصمم که بر گل دختر رقصان در صبح لاله های واژگون سمت آفتاب می زند پلی رها و در شب هجوم تیره و تاریک را پشت کوه های بینالود بر خاک می افکند از نگاهش نور مهتاب همچو شمشیر از قلاف راکد خاموش برون مشتاق کشد تا خلق آزادی برای خویش وطن انسان رستن از حسد و کینه شعله بر کاه های پوسیده هدف دارد چنین والا و گیسویش چه خوشبو می تراود عطر شمیم یاس سوسن ها که روحش اطلسی ها و رز سرخ است او زنی اساطیری تاج الماس بر سر دارد تاج آزادی .