با اولین هجومِ سرما
برگِ درختان به آغوش باد سر چمانده اند
شبانگاه
آسمان چون دری شیشه ای ست
مردمانی در آن جا نجوا کنان
سیگار دود می کنند
کورسوهای نوری را از پسِ این شیشه ی بخار گرفته میبینیم
گاه گاه
کسی سیگارش را از بالا رها می کند
و ما انگشت های مان را می دزدیم
که سوخته این سیگارها نشوند
دیگر هیچ یک از ما را
سهمی از زمین نیست
نه یک جریب از خاک
و نه حتی
گوری تنگ
#یانیس_ریتسوسترجمه
#بابک_زمانی@jamaat_e_taatil