View in Telegram
میخواهم بگریزم و فرار کنم؛ از تو از خاطرات تو ؛ از وجود تو؛ از هرچه مربوط به تو؛ گفتم هرچه؟ چه کنم؟ این قلم را دور بریزم که به تو ختم نشود؟ این روح را بکشم که هر دم از تو دم نزند؟ این تن را بدرم که دگر به یادمان های تو همی دست نزند؟ چه کنم؟ بروم؟ گر ازین شهر و دیار گر ازین خواب و خیال گر ازین لانه و آشیان روم سرانجام از یاد من میروی؟ اصلا به من فکر میکنی؟ می اندیشی؟ در انتهای این شب های سوزان لحظه ای میپنداری گر من و تو ما می‌شدیم چه میشد؟ نمی‌گویی نه؟ اما دلربای بی رحم ؛ لیکن من هردم در پس هر غم ؛ در حزین هر ره ؛ می‌گویم چه میشد؟ و میدانی ؟ هیچ پاسخی نمیابم پس آری؛ میگریزم، از تو و خاطراتت از تو و آن عشقی که در دل ریشه دواندی حتی ... حتی از زندگی میگریزم؛ پایان من ؛ در حقیقت ؛ پایانی بر من ، دگر به وهم تو نیز نمیخندم ، در همین روز و لحظه تو را به خدا می‌سپارم و چنان از تو میگریزم که گویی هیچگاه زندگی زیبایت را سیاه نکرده بودم ...
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily