قبل از هر چیزی یک نکته کلیدی برایتان می نویسم ؛ IMC = UX+CX ، این را در ذهن نگه دارید که بعدتر مفصل به آن خواهیم پرداخت !
برای نوشتن برنامه ارتباطات بازاریابی یکپارچه لازم است ،معیارهایی برای اندازه گیری پیشرفت برنامه داشته باشد. باید از خودتان بپرسید از چند به چند می رسیم ؟
حالا این چند به چند، دقیقا یعنی چه ؟
در کل با دو گونه هدف گذاری طرف هستیم ، هدف گذاری کیفی و هدف گذاری کمی ! در هدف گذاری کمی داستان کاملا روشن است .
حجم فروش تعدادی کالا یا خدمت از الف به الف + ...برسد
حجم مبلغ فروش کالا یا خدمت از ب به ب+... برسد
تعداد مصرف کنندگان کالا از ج به ج+... برسد
... درصد از بازار کالای رقیب کاسته و به بازار ما افزوده شود
... درصد از بازار منفعل بدون رقیب با خرید کالای از ما فعال شود.
معمولا اهداف کمی با توجه به قیمت تمام شده محصول یا خدمت و در دوره ای مشخص قابل بررسی است .
اما می رسیم به اندازه گیری اهداف کیفی ! در بیشتر مواقع کمپین نویسان مدعی می شوند که کیفیت قابل اندازه گیری نیست چون مربوط به نگرش ، علاقمندی و تمایل مشتری است و جایی ثبت نمی شود .
اینجاست که اتفاقا دانش تحقیقات بازار به کمک شما می آید . فلان کالا را عرضه می کنیم به سبب برندینگ ... بله بهانه برندینگ از آن بهانه های دوست داشتنی از زیر بار مسئولیت مقیاس پذیری فرارکردن است . اگر علاقمند به هدف گذاری صحیح در حوزه کیفی هستید نیز می توانید یک گروه آزمایشی را انتخاب کرده و تحقیقات محدود برند در این گروه انجام دهید . بعد از عرضه ی محصول جدید، تاثیر مستقیم تجربه مشتری بر برند را با تحقیقات موردی برند بر همان گروه آزمایش می توانید به راحتی اندازه گیری کنید .
پس یادمان باشد اهداف چه کمی و چه کیفی حتما باید به ما نشان دهند که کجا بودیم و قرار است به کجا برسیم. در کنار تقسیم بندی اهداف به کمی و کیفی باید بدانید اهداف اولیه یعنی با اولویت بالا و ثانویه یعنی با اولویت کمتر کدام هستند ؟