📃 ریشه های اشغالگری
✍️ #علی_حاتمتهاجم به سرزمینهای اقوام و ملل دیگر از سوی قدرتهای بزرگ در طول تاریخ همواره به بهانههای گوناگون و توجیهات به ظاهر منطقی صورت گرفته است.
افلاطون در "جمهور" منشا اصلی اشغالگری و تجاوز به خاک همسایگان را حس طمع میداند.۱ حسی که از دید او وقتی بروز کند بررگترین آفت است. در واقع میل به لذت بیشتر و گرایشات مادی نیازمند رونق اقتصادی است که آن هم به نوبه خود زمین کافی برای چرا و کشاورزی میخواهد و برای رفع چنین احتیاجی به میزان وسیع، تجاوز به خاک همسایگان امری است اجتناب ناپذیر. به عبارتی آنچه افلاطون با شرح جزییات کامل درباره طمع انسان بیان میکند در نهایت اهمیت مقوله اقتصاد را نشان میدهد که تا همین امروز یکی از دلایل مهم تجاوز به خاک دیگری به شمار میرود.
از طرفی غریزهی صیانت از نفس و ترس از "دیگری" به عامترین مفهوم کلمه، یکی از عوامل مهم بروز جنگ و اشغال نظامی است. از دید اسپینوزا بزرگترین فضیلت که مقدم بر هر فضیلتی است، حفظ خویشتن یا همان غریزهی صیانت از نفس است. غریزهای که بازتاب آن را به اشکال گوناگون در میل سوژه به اختراع آیینها، اسطورهها، مذاهب، مکاتب و ایدئولوژیهای سیاسی، اقتصادی و حتی دانش و تکنولوژی میببینیم؛ یعنی تمامی صور معرفت که برای حفظ و بقای فرد، جامعه و یک کشور بکار گرفته میشود و سلطه بر دیگری را توجیه میکند. عبارت " عمق استراتژیک " در گفتمان سیاسی که به مداخلهی نظامی مشروعیت میبخشد از منظر روانشناختی با غریزهی صیانت از نفس و ترس از تجاوز دیگری، پیوندی عمیق دارد. به گفتهی آدورنو و
هورکهایمر در کتاب " دیالکتیک روشنگری" قدرتمندترین امپراطوریها و ثروتمندان ضعیفترین همسایگانشان را پیش از خرد کردن تهدیدی تحمل ناپذیر دانستهاند. عقلانی کردن هم نوعی مکر بود هم نوعی اجبار(درونی). آن که به عنوان دشمن برگزیده میشد از پیش به چشم دشمن نگریسته میشد...۲
به گواه تاریخ خیلی از اوقات اشغال نظامی در دراز مدت به ضرر کشور اشغالگر تمام شده. سال ۱۹۸۰ اتحاد جماهیر شوروی افغانستان را اشغال کرد ولی یک دهه بعد نظام سیاسی خود این کشور فروپاشید که از نگاه بسیاری یکی از دلایل آن هزینههای سنگین اشغالگری بود. ایالات متحده آمریکا در ابتدای هزار سوم میلادی افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد که عواقب و نتایج آن امروز بر همگان آشکار است. این نوع اشغااگری شاید در کوتاه مدت برای برخی سیاستمداران و کاسبان جنگ منافع اقتصادی داشت اما در دراز مدت نه آزادی، دموکراسی و رستگاری برای کشورهای اشغال شده - چنان که وعده داده شده بود - به ارمغان آورد و نه سودی نصیب مردمان عادی کشور مهاجم کرد. سال ۲۰۰۷ آمریکا دچار بحران اقتصادی عظیمی شد که تاوانش را طبق معمول شهروندان معمولی پرداختند نه سیاستمداران و سرمایه داران بزرگ.
سیاستمداران چه تمامیت خواه و قلدر مآب نظیر ولادیمیر پوتین که عمق استراتژیک را بهانهی تجاوز به خاک اوکراین کرده و چه کاسب مسلک چون بوش پسر و دیک چنی، که به بهانه ایجاد دموکراسی در یک کشور یا مبارزه با سلاح های کشتار جمعی( که ادعایی کذب بود) اشغال نظامی را توجیه کردند، در یک مورد مهم با یکدیگر اشتراک دارند؛ هر دو گروه برای حفظ منافع و تامین بقای خویش احتیاج به دشمن دارند و در این راستا از حربه ی فرافکنی استفاده می کنند. پوتین از نازی زدایی در اوکراین می گوید حال آن که خودش در روسیه تیدیل به یک " پیشوا " شده و هر صدای مخالفی را در داخل و خارج با قساوت تمام از میان بر میدارد. نگرانی از پیوستن اوکراین به ناتو نیز از سوی وی بزرگنمایی شد. ناتو که در سالهای اخیر تضعیف شده هیچ طرح فوری و عاجلی برای پذیرش عضویت اوکراین در دست نداشت که اشغال نظامی تمام عیار از سوی روسیه را موجه جلوه دهد.
بشر در سدهی بیست و یکم همچنان با غرایز اولیهی خود از میل به بقا و حفظ خویشتن گرفته تا حس ترس، لذت ، طمع و ... چنان درگیر است که به شیوههای مختلف به تجاوز و اشغالگری ادامه میدهد. راهکارهای مسالمت آمیز و متمدنانه نظیر گفتگو و مذاکره برای حل مشکل اغلب زمانی بکار گرفته میشود که اشغالگری موجودیت خود اشغالگر را در آستانه نابودی قرار داده یا ادامه اشغال دیگر به نفعش نیست. در این فاصله جانهای بیشماری قربانی میشوند و آنچه بر جای میماند تلی از ویرانی و خاکستر است.
۱
افلاطون ، "جمهور " ، ترجمه فواد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چاپ چهارم ۱۳۶۰ ، ص ۱۲۳
۲ آدورنو تئودور ،
#هورکهایمر_ماکس ، "
دیالکتیک روشنگری" ترجمه مرادفرهادپور ، امید مهرگان ، نشر هرمس ، ص ۲۶۱
🌎جامعهشناسی
👇🆔 @IRANSOCIOLOGY