💬در این کشور( آمریکا) هیچ تفاوتی میان شخص و تقدیرِ اقتصادیِ او وجود ندارد، فرد چیزی جز ثروت» درآمد، شغل و آیندهی کاریاش نیست. نقاب اقتصادی، در آگاهی همگان، از جمله حاملاش، با آنچه در پساش نهفته تطابقی دقیق دارد ، حتی در کوچکترین چین و چروکها. همگان همانقدر میارزند که درمیآورند، و همانقدر در میآوردند که میارزند...
💬 آنان از طریق افت و خیزهای حیات اقتصادیشان هویت خویش را در مییابند و خود را هیچچیز دیگری نمیدانند. اگر نقد ماتریالیستی جامعه زمانی با تأیید و این حکم به مقابله با ایدهآلیسم برخاست که آگاهی هستی را تعیین نمیکند بلکه هستی تعینگر آگاهی است، و اینکه ذات حقیقی جامعه را باید نه در تصورات ایدهآلیستی آن از خودش بلکه در اقتصادش جست، در این فاصله، خودآگاهی روزآمده چنین ایدهآلیسمی را به دور انداخته است. مردمان خویشتنِ خویش را با ارزششان در بازار میسنجند و با نظر به حال و روزشان در اقتصاد و سرمایهداری به هویت خود پی میبرند. اما تقدیر ایشان، هر قدر هم که غمانگیز باشد، نزدشان امری بیرونی نیست: آنان این تقدیر را تصدیق میکنند.
یک فرد چینی، به هنگام وداع:
با صدایی بغض آلود گفت: دوست من
بختِ زمینی بر من لبخند نزد.
و اینک می روم تا پرسه زنان در کوره راه های کوهستانی
آرامش قلبم را در تنهایی بجویم."
أما فرد امریکایی میگوید: ”من به ھیج دردی نمیخورم" ، ــ همین و بس۔
«دیالکتیک روشنگری ( قطعات فلسفی)،
#آدورنو،
#هورکهایمر، ترجمه فرهادپور و مهرگان. گام نو، ۱۳۸۹»
🌏جامعهشناسی
👇🆔 @IRANSOCIOLOGY