«حجم تجارت [در نیمهی دوم قرنِ نوزدهم] بهطور چشمگیری افزایش یافت. بین دههی ۱۸۵۰ و سال ۱۹۱۲ [دورهی ناصرالدینشاه تا ابتدای احمدشاه]، حجم تجارت ایران ۴ برابر شد. بهدنبالِ باز شدنِ رودخانهی کارون در سال ۱۸۸۸، فعالیتهای تجاری از طریقِ خلیج فارس بهطور چشمگیری گسترش یافت. منفعت تجار ایرانی از تجارت، بهحدی بود که بسیاری از انها بین سالهای ۱۸۶۹ و ۱۸۹۹ بسیار ثروتمند شدند»
«در هر جامعهای حتی با ســطحی ابتدائی از پیچیدگی، تعداد کمــی از افراد میتوانند بــه موقعیت یک الیت [نخبهی] طبیعی دســت پیدا کنند. به عللی مانند دســتاوردهای برتر رفاهی، عقلی، شجاعت یا روابط فامیلی و زناشــوئی، تعدادی از افراد جامعه به اقتدار بیشتری نائل میشوند»
«پهلویِ دوم خودش هم گرایشهای چپ داشت و از سرمایهداریِ بزرگ و بورژوازی خوشش نمیامد و در نوشتهها و رفتار شاه هم این مسئله اشکار است. او از زمیندارانِ بزرگ و سرمایهدارانِ صنعتی خوشش نمیامد و انها را موی دماغاش میدانست؛ برای همین اصلاحات ارضی را اجرا کرد که باعث شد قدرت انها کم شود. او در کتاب تمدنِ بزرگ، خودش مینویسد که ما فئودالیسم را از بین بردیم و باید جلوی فئودالیسم صنعتی را هم بگیریم. منظورش از فئودالیسم صنعتی این است که سرمایهدارانِ بزرگ صنعتیهم نباید وجود داشته باشند»
«در ایرانِ [دورهی ناصری]، قدرت در اختیار شاهی قدرتمند بود در دولتی ضعیف. قدرت به مفهوم تحت اختیار گرفتنِ تجارت و تعلیموتربیت و رفاه جامعه نبود، زیرا اینها مسائلی بود که در خود جوامع سامان مییافت»
«اصلاحات ارضی [۱۳۴۱] و بخش عمدهی اصلاحاتی که جنبهی اقتصادی داشت در انقلاب سفید پهلویِ دوم، برگرفته از ارای خلیل ملکی بود. خلیل ملکی هم کسی بود که از نیروی سوم حرف میزد و اگرچه ضدشوروی بود، اما خودش مارکسیست بود و تا اخر عمرش هم مارکسیست باقی ماند. اینکه میگویند امریکائیها اصولِ اقتصادیِ انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را به پهلویِ دوم تحمیل کردند، خلاف واقع است. پهلویِ دوم فکر اصلاحات ارضی را قبل از سر کار امدنِ جانافکندی در امریکا، در سر داشت. انچه در اصلاحات ارضی انجام گرفت، از نظر تئوریک برگرفته از ایدههای خلیل ملکی بود»
«ایتالله طالقانی حاکمیت سرمایهداری را موجد فاصله و تضاد طبقاتی معرفی میکرد و مارکسیسم را مورد ستایش قرار میداد. او میگفت مشروطیت و دموکراسی و سوسیالیسم، همهی اینها به معنای درست و حقیقیِ خود، گامهائی پیدرپی است که به نظر نهائی [اسلام] نزدیک مینماید»
«حشمتالله فلاحتپیشه و بهرام پارسائی، دو نمایندهی پیشینِ مجلس شورای اسلامی، بهطور جداگانه تاکید کردند دولت ایران دستکم ۳۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است؛ هزینهای بهصورت بدهی که هرگز بازپرداخت نشده است. ۳۰ میلیارد دلار معادلِ ۲۱۶۰ هزار میلیارد تومان است؛ ارزش کل یارانهی نقدیِ کشور که اول اذر ۱۴۰۳، بهدلیل کمبود منابع با تاخیر واریز شد، حدود ۱۵ هزار میلیارد تومان است. در واقع رقم هزینهکرد دولت ایران در سوریه تقریبا برابر ۱۴۰ ماه یارانهی نقدیِ کل کشور است»
«حقیقت این است که تنها مردانی که خانواده برایشان مقدس است، استاندارد یا جایگاهی برای انتقاد از دولت خواهند داشت. انها به تنهائی میتوانند بهچیزی مقدستر از ایزدانِ شهر [دولتمداران] متوسل شوند، ایزدانِ منزل [خانوادهی هستهای]»
«خانوادهی هستهای به گونهای از ساختار خانواده اشاره میکند که متشکل از یک پدر، یک مادر و فرزندان است. این مفهوم در مقابلِ خانوادهی گسترده که بقیهی اعضای خانواده را هم شامل میشود، قرار میگیرد. سلسلهمراتب خانوادهی هستهای به شکلیست که مرد، اعضای خانواده را رهبری میکند و امنیت و معیشت انها را تامین میکند. زن، پرورنده و تسلیدهندهی خانوادهست و فرزندان، ادامهدهندهی نسلِ خانوادهی خود هستند و نقش انها در خانوادهی هستهای، در عشق ورزیدن به خانواده و اطاعت کردن از والدین معنا پیدا میکند. ساختار خانوادهی هستهای بهخاطر عاملیت کلیسای کاتولیک، در اروپای غربی رایجتر از بقیهی دنیا بود و این ساختار سلسلهمراتبی، تبدیل به سنگبنای ازادیهای مدرن و نظام بازار ازاد شد؛ زیرا قوانینِ ازدواجی که کلیسا وضع میکرد، گروههای قبیلهای و ساختار گستردهی خانواده را تضعیف میکرد و اجتماع را نامتمرکزتر میکرد و این پدیده، باعث میشد که هر خانوادهی هستهای تبدیل به یک واحد اقتصادیِ منفرد شود که از منافعِ خود در مقابلِ دستدرازیِ دولتها حفاظت میکند. اهمیت اجتماعیِ خانوادهی هستهای در دنیای مدرن، این است که این نهاد به عنوانِ یک نهاد واسطهای میانِ دولت و فرد، از اصالت و اقتدارِ فرد در برابر دولت محافظت میکند و عاملِ تحکیم فردگرائی در برابر جمعگرائیست. بههمیندلیلِ واضح است که نهاد خانواده، دهههاست که مورد حملهی چپگرایانی از قبیلِ مارکسیستها، فمنیستها و دمکراتهای امریکا قرار گرفته است. کمتر کلمههائی در تاریخ به اندازهی «بورژوازی» و «خانواده»، منجر به پریشانیِ چپها شدهاند و مورد نفرتپراکنیِ انها قرار گرفتهاند. تضعیف نهاد خانوادهی هستهای فقط به تضعیف فردگرائی و تقویت اقتدار و اتوریتهی دولت میانجامد»
«متفقین عملیات درسدن را بمباران موجه یک هدف استراتژیک میدانستند،که طبق گزارش نیروی هوایی ایالات متحده،که دههها بعد از طبقهبندی آن خارج شد، به عنوان یک مرکز اصلی حملونقل ریلی و ارتباطی که۱۱۰کارخانه و۵۰۰۰۰ کارگر حامی تلاشهای جنگی المان را در خود جای داده بود.دادگاه مارشال اعلام کرد که هیچ تصمیمی برای جدا کردن درسدن اتخاذ نشده است،با این استدلال که هدف بمباران منطقه برای ایجاد اختلال در ارتباطات و از بین بردن تولید صنعتی بوده است.تحقیقات امریکایی نشان داد که شوروی،بر اساس توافقات متحدین برای ایالات متحده و بریتانیا برای حمایت هوایی از حمله شوروی به برلین،درخواست بمباران منطقه ای درسدن را برای جلوگیری از یک ضد حمله از طریق درسدن، یا استفاده از درسدن به عنوان یک حمله کرده بود.پس از عقب نشینی استراتژیک المان، نقطه تجدید گروه بندی شد.این تحقیق حذف توانایی المان برای تقویت ضد حمله علیه خط توسعه یافته مارشال ایوان کونف[ژنرال شوروی] یا در عوض، عقب نشینی و گروه بندی مجدد با استفاده از درسدن به عنوان پایگاه عملیات را از اهداف نظامی مهم اعلام کرد.»