حسن رشدیه
بخش دوم
با هدف بنیان نهادن مدرسه به شیوه نو، بیروت را ترک کرد و به سرزمین عثمانی رفت. در استانبول به طرح نقشه هایی برای تعلیم و تربیت اطفال و نوآموزان پرداخته و اقدام به رفع مشکلات تدریس در زبان فارسی و اختراع الفبای صوتی در این زبان پرداخت و پس از آشنایی کامل به روش ها و طرز تعلیم الفبا به روش جدید، نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس، در استقبال از فرهنگ ایرانی، مشتاق تر بودند، رفت و نخستین مدرسه ایرانی به سبک جدید برای مسلمان زادگان قفقاز تاسیس کرد و با الفبای صوتی که از ابتکارات خودش بود، شروع به تدریس و کتاب وطن دیلی (زبان وطنی) را به ترکی چاپ کرد و با اجرای این روش، موفق شد در مدت کوتاهی به نوآموزان خواندن و نوشتن بیاموزد.
با هدف بنیان نهادن مدرسه به شیوه نو، بیروت را ترک کرد و به سرزمین عثمانی رفت. در استانبول به طرح نقشه هایی برای تعلیم و تربیت اطفال و نوآموزان پرداخته و اقدام به رفع مشکلات تدریس در زبان فارسی و اختراع الفبای صوتی در این زبان پرداخت و پس از آشنایی کامل به روش ها و طرز تعلیم الفبا به روش جدید، نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس، در استقبال از فرهنگ ایرانی، مشتاق تر بودند، رفت و نخستین مدرسه ایرانی به سبک جدید برای مسلمان زادگان قفقاز تاسیس کرد و با الفبای صوتی که از ابتکارات خودش بود، شروع به تدریس و کتاب وطن دیلی (زبان وطنی) را به ترکی چاپ کرد و با اجرای این روش، موفق شد در مدت کوتاهی به نوآموزان خواندن و نوشتن بیاموزد.
رشدیه پس از ورود به ایران و دیدار خانواده، نخست عده ای از اقوام باسواد خود را گرد آورد و طرز تدریس روش های جدید خود را به آنان آموخت و با وجود ده ها مشکل و مانع، معلومات خود را به نفع جامعه به کار برد. اولین دبستان را در محله ششکلان تاسیس کرد. امتحانات اولین مدرسه در آخر سال در حضور علما و اعیان و بزرگان تبریز با شکوه خاصی برگزار و موجب تعجب و تشکر آنها شد و اشتیاق مردم به باسواد شدن کودکانشان آن هم به این سهولت باعث گرمی بازار مدرسه شد، اما مکتب داران که دکان خود را کساد دیدند و پیشرفت مدرسه جدید را مخالف مصالح خود دانستند، به جنب و جوش افتاده و رئیس السادات یکی از علمای بی علم را وادار کردند، رشدیه را تکفیر و فتوای انهدام مدرسه جدید را صادر کند. به این ترتیب مخالفان که همیشه منتظر فرصت بودند، با چوب و چماق به خدمت شاگردان دبستان و معلمان رسیدند و رشدیه نیز شبانه به مشهد فرار کرد.
پس از شش ماه دوباره به تبریز بازگشت و دومین مدرسه را در محله بازار تاسیس کرد، اما باز هم دشمنان دانش و نوآوری بیکار ننشستند. دومین مدرسه هم مورد هجوم قرار گرفت و رشدیه باز هم به مشهد فرار کرد. مدرسه سوم را در محله چرنداب تبریز تاسیس کرد. این بار هم مکتب داران که منافع خود را در خطر می دیدند به مدرسه حمله کردند و به غارت پرداختند و رشدیه را تهدید به قتل کردند.
چهارمین مدرسه را در محله نوبر تبریز، برای کودکان تهیدست بنیان نهاد. این بار شمار شاگردان از همیشه بیشتر بود و مکتب داران از سرسختی رشدیه به جان آمدند، نزد ملامهدی (پدر رشدیه) رفتند و به او هشدار دادند برای نجات جان فرزندش. ملامهدی هم از میرزاحسن خواست به مشهد برود و او نیز چنین کرد.
@irandargozar_zaman