بازآفرینیِ سوگْ سرودی کهن در فیلمنامهای امروزین
دکتر جلیل دوستخواه
https://t.center/iranboom_ir/39749
در ادب کهن فارسی، نمونه والای این کوشش و کُنش را در کار فردوسی و فرآیند شکل گیری و تکوین حماسهٔ بزرگ او مییابیم. هنگامی که او آشکارا از «نو کردن گفتههای کهن و یادمانهای باستانی» به منزلهٔ خویشکاریِ بزرگِ خود سخن میگوید و در سرتاسر منظومهٔ عظیمش به زنده و پویا کردن دیرینگان اسطوره و افسانه و حماسه و روز آمدن گردانیدن بُن مایههای کهن همت میگمارد، نشان میدهد که به این امر بایسته و مهم وقوف کامل دارد.
از روزگار فردوسی تا امروز نیز، این روایتهای باستانی در ساختار فرهنگی و هنریِ آفریده و عرضه داشتهٔ او در میان ایرانیان و بخشهایی از جُز ایرانیان با پذیرهٔ گستردهای رو به رو بوده و برداشتها و دریافتهای گوناگونی دربارهٔ آنها ابراز شده است. اما در هزارهٔ گذشته بیشتر کارهای انجام پذیرفته در پیرامون شاهنامه، جنبهٔ متن شناختی و یا پژوهش در ویژگیهای ادبی و زبانی و اندیشگی داشته که همانا در نوع خود ضروری و ازشمند است. تنها در درازنای سدهٔ اخیر است که شماری از اهل هنر و فرهنگ در راستای بازپردازی و روزآمد گردانی روایتهایی از حماسهٔ ایران در ساختارهای ادبی و هنری این زمانی کوشیده و کارهایی عرضه داشتهاند.
در این راستا کارهای بهرام بیضایی، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان تئاتر و سینما و پژوهشگر هنرهای نمایشی، با دانش و ژرف بینی و آزمونهای چند ده سالهاش، جای ویژهای دارند.
نگارش و اجرای نمایشنامهٔ یزدگرد سوم از جمله اثرهای درخشان و یادمانیِ او و از نمونههای هنری شاخص عصر ماست. فیلمنامه دیباچهٔ نوین شاهنامه به قلم وی نیز کار ارجمند دیگری از ابن هنرمند پویا و پیشرو است که میتوان آن را جبران غفلتی هزار ساله در عرصهٔ شناخت زندگی و آفرینشِ درآمیخته با رنج و شکنجِ شاعر بزرگ و حماسهسرای شگفتْ کار ایرانی و یکی از اُعجوبههای ادب جهانی به شمار آورد.
بیضایی در تدوین و نگارش فیلمنامهٔ سیاوش خوانی سنگِ تمام گذاشته و تراژدی بسیار مهم و کلیدی سیاوش را در ترکیبی درخشان و تلفیقی ستودنی از بنمایههای کهنِ آن و فرهنگ توده، در قالب هنر هفتم بازپرداخته و روز آمد کرده است.
چارچوب ساختاری این فیلنامه را آیین دیرینه سوَشون (سوگِ سیاوش) که پیشینهای چندین هزار ساله دارد- شکل بخشیده است. میدانیم که نَرشَخی نویسندهٔ تاریخ بخارا در نیمهٔ سدهٔ چهارم هجری (همزمان با روزگار فردوسی) از سوگْ سرودههای مردم بخارا برای سیاوش که آن را کینِ سیاوش میخواندند، یاد کرده و پیشینهٔ آن آیین را بیش از سه هزار سال شمرده است. همچنین آگاهی داریم که الکساند مون کیت باستان شناس روس، در سدهٔ بیستم میلادی در همان سرزمینِ برگزاری و رواج این آیین، یعنی ناحیهٔ پنج کند در درهٔ زرافشان، سنگ نگارهای نمایشگر یکی از نشستهای سوگ سیاوش را بر بدنه کوهی بازشناخت که بعدها و.س. گرمیاشنکا آن را بازنگری کرد.
طرح روی جلد سیاوشخوانی، نمایی از همین بازنگاری است و بیضایی ساختار فیلنامهاش را با الهامگیری از آن سوگْ آیینِ باستانی و با بهرهگیری از شیوهها و معیارهای نمایشهای تودگی و همهٔ تجربههای ادبی و هنریِ خود و نیز برداشت ویژهاش از فرآیند سوگْ سرود سیاوش در شاهنامه و باریک بینی در منش و کُنِش نقشورزانِ این روایت، طرحریزی کرده و استادانه به سرانجام رسانده است.
نویسنده در زمینهپردازی و صحنهآرایی این فیلمنامه و به نمایش گذاشتن همهٔ نکتهها و دقیقههای گفتاری و کرداریِ بازیگرانش، بیشترین بهره را از نمادْ آیینی و فاصله گذاری میان نقش و نقشورز گرفته است. به کار گرفتنِ شگردهای شناختهٔ نمایشهای تودگی و مهارتهای تعزیه گردانی در ساختار اثری که در نهایت امر باید از آن فیلمی ساخته شود، توفیق چشمگیری است در تلفیق روشهای بومیِ دیرینه و بایستههای جهانْ شمول هنر هفتم.
خوانندهٔ سیاوش خوانی، هر گاه داستان سیاوش را در شاهنامه با دقت و ژرف نگری خوانده و با الفبای هنر ترکیبی و گستردهٔ سینما و فیلنامه پردازی و فیلم سازی نیز آشنا باشد، میتواند چنین بینگارد که فردوسی طی زمان کرده و بدین روزگار آمده و روایت اندوهبارِ زندگانی و سرانجامِ سیاوش را با همان بن مایههای دیرینه، اما در ساختاری متفاوت با آنچه در شاهنامه بدان بخشیده بود، دیگر باره جامهٔ هنری پوشانده است.
ویژگی چشمگیر رویکردِ بیضایی به اسطوره و حماسهٔ ایران، جُستار ریشهها و بنیاد هاست و نه همین بسنده کردن به تنهها و سرشاخههایِ آشکار و در دیدرسِ همگان. از همین روست که او پای در راهی دشوار میگذارد و هزارتوهایِ تاریک و ناشناخته را با پای صبر و بردباری میپیماید تا به گنجِ شایگان دست یابد و...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4871-bazafarini-sogh-siavash-sorodi-kohan.html