that's a secret , everyone live in a world that has no external existence and no one is aware of it @hotlemonbot 🪵 ׁ۪ ⬞♡
radio reva % https://t.center/revasply
توی این ویدیو بعد از اثبات رابطه قلب و خورشید، میگه برای همینه که روزهای ابری و سمت غروب یک حالت ارامش ، گارد دفاعی و غمی رو حس میکنیم . الان واقعا دارم حسش میکنم. وقتی هوا اینجوری ابریه ناراحت و بی حال میشم
#اپیلوگـ . اولین کتابی که مامانم برام خرید وقتی من رو هنوز به دنیا هم نیاورده بود ، اسمش " مامان بیا جیش دارم " بود . راستش از اونجا داستان منو کتابام شروع شد ( و همچنان جیشو موندم )
درست مثل امشب! با این حساب که دیگه اونقدر دیوونه نیستم ، شاید ناراحتم بخاطرش . دیگه ذوق ندارم لوازم ارایشی برند مامان رو بردارم . دیگه ذوق ندارم لباسای جیغش رو بپوشم . دیگه ذوق ندارم کنسرت بزارم ( ولی هروقت دستم برسه کنسرت و استیج ها رو میبینم ) اما هنوزم قرارِ من با خودم سرجاشه. دینر پارتی فراموش نشده!! هنوزم خوشمزه ترین غذاها رو خودم برای خودم میپزم! درسته این بار از سکوت و تنهاییم لذت میبرم، ولی دلیل نمیشه موقع اشپزی موزیک گوش ندم . هنوزم عاشق دیزاین های احمقانه ی بشقابمم ... هنوزم خوشمزان .. هنوزم ذوق میکنم . امشب وقتی مث دیوونه ها تا خرتناق سوسیس سوخاری رو میبلعیدم و خوشحال بودم ، یهو با خودم گفتم ” نیلوفر تو حق نداری ناراحت باشی! چون تو غذای خوشمزه واسه خوردن داری!! ‟ این شد که یهویی فکر کردم ، شاید طبیعی ترین نعمتهای زندگیم رو فراموش میکنم .. و اینجوری اولین تلنگر رو خوردم.
اون موقع خونه ی مامانی طبقه ی پایین بود ، ولی هیچوقت غذاهایی که میخواست بفرسته بالا رو قبول نمیکردم. خودم بلد بودم! عاشق این بودم که اشپزی کنم . مهم نبود چی ، انگار غذایی که من درست میکردم خاص تر بود! انگار اونی که واسه خودم درست میکردم خوشمزه ترین غذای دنیا میشد .. اخ چه استرسی میکشیدم صدای موزیکم نره پایین ولی ، لعنتی دیوونه بودم! یک تینیجر دیوونه کهبا بُرس پیچ اهنگ های تازه ریلیز شده ی دوالیپا رو میخوند و وسط خونه ، دنس لاو شات رو کاور میکرد.. یک همچین خوشحالی بودم! هنوزم از صبحانه های لاکچری که بعد از سه چهار ساعت خوابیدن روی کاناپه درست میکردم عکس دارم ( دلم نمیومد بخوابم ، بیدار میموندم تا صبح ) هنوزم تک تک نهار و شام های لذیذی که پختم توی یک چنلی سیوـه .. دینرپارتی های من همیشه خاص بود
از بچگی دینر پارتی میگرفتم . از همون وقتی که یاد گرفتم تنهایی آشپزی کنم ، یعنی دوازده سیزده سالگی . همیشه وقتی مامان اینا میخواستن برن بیرون یک جوری برنامه میریختم که من رو نبرن و چندساعت تنها باشم. وقتهایی که میرفتن ویلا و یکی دو روز نبودن ، من داوطلبانه تنها میموندم و بعضی شب ها از ذوق خوابم نمیبرد . نمیذاشتم حتی یک دقیقه از زیر دستم در بره! عاشق این بودم که تنهایی پارتی بگیرم. یادش بخیر اون دوران کامپیوتر داشتم فقط . موزیک های جنیفر و پیتبول و بریتنی رو دانلود میکردم به محض اینکه خونه خالی میشد پلی میکردم با ولوم بالا! غلیظ ترین ارایش های احمقانه ای که مختص خودم بود ، بعد از اینکه از سوپری نزدیک خونه خوراکی بخرم.
یادآوری روزانه / شبانه : دخترای هات مینگیو رو استن میکنن. دخترای فوق هات مینیگو رو الگوی خود قرار میدهند. دخترای خیلی خیلی هات هم استن میکنن هم الگو قرار میدن. دخترای فراتر از هات مینگیو رو هم استن میکنن هم الگو قرار میدن هم جز استانداردهای خودشون میزارن. و حدس بزن چیه..."ما" همه دسته ها هستیم .