نسلِ جدید نسلِ پوچ گرا و هیچ انگار است؟
دوست گرامی اَم اقای دکتر بهروز مرادی در یادداشتی تلگرامی با عنوان "جامعه شناسی دنباله روانه" به این موضوع پرداخته اند که نسلی پوچ گرا و هیچ انگار تمام میراث دینی و فرهنگی و فکری گذشتۀ ایران را نادیده می گیرد و بر آنان می تازد.
ایشان در بخشی از نوشتۀ خود در این زمینه آورده اند:«نسلی پدید آمدهاند که ارتباط هویتی و شخصیتی خود را با عناصر تاریخی و دینی و مجموعهی فرهنگی ایرانی بریده و در وادی پوچگرایی و هیچانگاری و لذتپرستی و زندگیِ دمغنیمتی فرو افتاده است.».
برای روش شدن موضوع چند نکته و نقطه نظر زیر می تواند مطرح شود:
1.آیا منظور جناب دکتر مرادی این است که تمامی افراد نسل جدید به ورطۀ پوچ گرایی و هیچ انگاری افتاده اند یا بخشی از آن ها؟
به نظر نمی رسد که چنین باشد که ادعا کنیم تمامی افراد نسل جدید در چنین ورطه ای افتاده باشند چرا که نیاز به بررسی دقیق و علمی دارد. ضمن این که باید روشن کنیم که منظور از پوچ گرایی و هیچ انگاری در میان نسل جدید چیست تا به ابعاد این موضوع بیش تر و بهتر بپردازیم.
2.فرض که چنین باشد (فرضی که نیازمند راستی آزمایی و سنجش دقیق است) اما می ماند این پرسش مهم که چرا چنین شد؟
اگرچه آقای دکتر مرادی در بخشی از نوشتۀ خودشان به یکی از دلایل بروز چنین وضع اسف باری توجه کرده اند یعنی عملکرد نادرست دست اندرکاران جامعه اما این تمام قضیه نیست و موضوع ابعاد بسیار پیچیده تری دارد که نیازمند تأمّل و تعمق بیش تری است.
من هم چونان دوست فرهیخته ام جناب دکتر مرادی نگرانی هایی در این زمینه دارم و چنین انقطاع فکری و فرهنگی و تاریخی را می بینم و به یکی از دغدغه هایم بدل شده است. اما می ماند این پرسش مهم که اگر نسل های پیشین دچار چنین گسستی نشده اند و با ملی گرایی و اسلام گرایی غلیظ زیست خود را تنظیم کرده اند چه دستاوردهای مشخص و قابل قبولی برای جامعه داشته اند؟ کدام قله های پیشرفت و توسعه و عظمت را فتح کرده اند؟
3.این موضوع هم باید روشن شود که فرض که ما به میراث فرهنگی و تاریخی و ملی مان بپردازیم و هر روز و ساعت در مورد آن ها داد سخن دهیم اما می ماند این نکتۀ کلیدی که چنین اقدامی قرار است کدام یک از مشکلات و مسائل کنونی انسان های ایرانی و به ویژه نسل جدید را حل و فصل کند؟ مثلا میراث ادبی ما و بزرگانی چون مولوی و حافظ و سعدی برای امروز ما چه ره آورد و کارکردی دارند؟
آیا معلمان و استادان و اندیشمندان در این زمینه اندیشه های درست و دقیق را عرضه و ارائه کرده اند؟
چرخۀ معیوب آموزش در مدارس و دانشگاه های ما هیچ گاه به درستی روشن نکرده اند که نسل های جدید از میراث ادبی و تاریخی و فکری مان چه چیزهایی را باید بیاموزند؟ به راستی این نسل چه تقصیری در این زمینه دارد؟
4.این جاست که از قول دکتر شریعتی یک بار دیگر و از زبان این نسل باید گفت: «پدر، مادر، معلم، استاد، روشنفکر، اندیشمند، دست اندرکار، مسئول، مدیر و همه و همه ما متهمیم».
ما متهم به پوچ گرایی و هیچ انگاری هستیم چون شمایان نگفتید که زندگی واقعی چیست؟ آرمان ها کدامند؟ ایدئولوژی چیست؟ واقعیت ها کدامند؟ اقتصاد کجای زندگی قرار دارد؟ سیاست با ما چه می کند؟ فرهنگ چه نقشی در زندگی مان دارد؟ جوانی چیست؟ انسان کدام است؟ شاعران و عارفان چه دردی از دردهای ما در این روزگار آشفته درمان می کنند؟ جایگاه فلسفه های جدید، علوم جدید، اخلاقیات جدید کجاست؟ دنیای سنتی با دنیای مدرن چه شباهت ها و تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟ سنت ها چه کارکردی برای این روزگاران دارند؟ ما به جز یکسری حرف های تکراری و کلیشه ای کدام سخن جدید شنیده ایم که به ورطۀ پوچ گرایی و هیچ انگاری نیفتیم؟
5.از قضا من معتقدم که دست کم بخش از نسل جدید به خوبی دریافته است که زندگی چیست و خود را سرگرم برخی آرمان گرایی ها و میراث های نادرست گذشته نمی کند و فهمیده است که زندگی بر اساس واقعیت ها تنظیم می شود و نه آرمان های دور از دسترس و برخی آرزو اندیشی های دست نایافتنی.
هنگامی که به افکار و اعمال نسل های گذشته می نگرم بیش از همه آنان را غرق در میراث فکری و فرهنگی و ملی گذشته می بینم و صد البته زیست و زندگی شان را نه چندان موفق و ارزشمند!
در مورد تمامی افراد نسل گذشته داوری کلی نمی کنم بلکه فقط مثالی از واقعیت موجود را می گویم و بیان مقایسه تا ابعاد موضوع برای همه ما روشن شود.
✍محمد باقر تاج الدین
@hooreechannel 🌹