آیینهیادراکخودکامگان
تاریخ بهروشنی گواهی میدهد که خودکامگان پایان خوشی ندارند و سرانجام کارشان به سقوط و تباهی میکشد. مورخان و اندیشهگران دربارهی علل و عوامل سقوط و فروپاشی حکومتهای خودکامه اندیشیده و گفته و نوشتهاند. خودکامگان آن همه گفتهها و نوشتهها و اندیشهها را نشنیده و نخوانده و نیندیشدهاند. اگر چنین میکردند خودکامه نمیشدند و نمیبودند. اما اینکه چرا نمیشنوند و نمیخوانند و نمیاندیشند و خودکامه و ستمپیشه میشوند خود مسألهای است شایسته و بایستهی درنگ و پرسش و پژوهش. قدرتخودکامه فرصت و مجالی برای شنیدن نمیدهد. قدرتخودکامه چشم و گوش و خرد و هوش دارندهاش را میبندد و از کار میاندازد. خودکامه، گامبهگام، توان دیدن و شنیدن و دریافتن را از دست میدهد. پندارزده میشود. به استدراج گرفتار میآید. کژ میبیند و کژ میخواهد و کژ میرود و سرانجام کژ میشود و برمیافتد.
خودکامگی علت( بیماری) است و علتآور. خودکامه علیل است. علیل است از دیدن و شنیدن و دریافتن واقعیت. بنابراین علت سقوط خودکامگی را در خودش باید جست:در درون. خودکامگی سرانجامی جز سقوط و تباهی ندارد. کوتاهسخن اینکه، خودکامه بناگزیر و در یک روند تدریجی نیروی درک و دریافت خود را از دست میدهد و به دست خود تیشه بر ریشهاش میزند و میخ بر تابوتش میکوبد. خودکامگان از آن برمیافتند که زنگار پندار بر آیینهیادراکشان* میافتد.
#داریوش_رحمانیان
بیست و پنج آذرماه هزار و چهارصد و سه
* تعبیر وامگرفته از حضرت حافظ است:
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینهی ادراک انداز