.
بخش اول را اینجا بخوانید. بخش دوم
۶- بخشی از آگاهی که در دستگاه یا آگاهی قبلی وجود داشته و در آگاهی جدید هم رد نمیشود چگونه به حیات خود ادامه میدهد؟ آیا به صورت یک آگاهی دست نخورده باقی میماند؟ یا اینکه کاملا تغییر میکند و به ضد خود تبدیل میشود؟ هیچکدام! بخش درست از آگاهی قبلی قبل از این به صورت بعد یا ابعادی در تصور و فهم قبلی حضور داشت و در فهم جدید هم به صورت بعد یا ابعادی حاضر و تاثیرگذار خواهد بود. تفاوت است بین تکرار آگاهی به صورت یک بخش دست نخورده و تکرار آن به صورت بعدی از اگاهی اول و دوم. به عنوان مثال طول یک شی فیزیکی در فیزیک نیوتونی و انیشتنی مساوی است و تغییری نمی کند اما مفهوم و برداشت ما از ابعاد شی در این دو فیزیک با هم متفاوت است و طول مساوی باعث ایجاد تصور مساوی از دو شی نمیشود. همین طول مساوی میتواند در دستگاههای مابعد انیشتنی -یا در تصور کاملتری از این دستگاه فیزیکی- تغییر کرده و خود به ابعاد گوناگونی تجزیه شده و بخشی از ان تغییر کرده و بخشی ثابت باشد اما بازهم بخش ثابت همین نسبت را در دو دستگاه دارا خواهد بود. همان بخش ثابت میتواند همین سرنوشت را در دستگاههای بعدی پیدا کند و این سیر تحول تا بینهایت قابل ادامه است. علاوه بر آنکه همه این معانی که ذکر شده خود یک دستگاه فکری است که میتواند همین تحولات را درون خود شاهد باشد و این کلام درجه دوم نیز میتواند با نگاه درجه سوم همین سرنوشت را پیدا کند و همین طور تا بینهایت، "تحولات" و "درجات تحول" و "درجات ناظر به این درجات" و "همه چیز دیگر" امکان چنین سرنوشتی را پیدا میکند!...
۷- این سیر تحول آگاهی در مفاهیم تکثرپذیر درونی است و در غیر ان بیرونی است. یعنی یک مفهوم تکثر پذیر مثلا "توحید" یا "خداوند" یا "عدالت" یا "رفاه" یا هزاران مفهوم دیگری که زندگی با آن سامان میگیرد پیوسته در حال تغییر است اما این تغییر در چهارچوب همان مفهوم صورت میگیرد. مثلا توحید همین تغییرات در مفهومش صورت گرفته و ازتوحید "عددی" به "بالصرافه" و از ان به توحید های دیگر تغییر میکند اما در مورد همه اینها واژه "توحید" صدق می کند. اما مفاهیمی که تکثر پذیر نیست برعکس این است: دستگاه فیزیک نیوتونی وقتی تغییر میکند نام ان دیگر فیزیک انیشتنی است و برخلاف مفاهیم تکثر پذیر، این تغییر بیرون از مفهوم صورت میگیرد.
تمرین: آیا تفاوت مفاهیم تکثر پذیر و مفاهیم دیگر قرار دادی است یا واقعی یا هردو یا هیچکدام؟!...
۸- بداهت یعنی رسیدن انسان به بخشی از این درک های درست از عینیت با همین توضیحی که در بندهای بالا ذکر شد. تفاوت آگاهی بدیهی و غیر بدیهی در این است که بدیهی بخشی است که در شدت آشکاری است و هر انسانی با مواجهه با آن و قرار گرفتن دراین زاویه نگاه به آن توجه میکند اگرچه زندگی روزمره و حجم آگاهیهای دیگر و تمایلات فردی وگروهی باعث غفلت او از این حقیت بدیهی شود. مثلا "خوبی عدالت" یکی از مفاهیم تکثر پذیر بوده و بدون واردشدن در پیچیدگیهای نظری و عملی، قابل قبول است. این بخش قطعی در تمام اگاهیها ودستگاههای حقوقی و مکاتب بحثکننده از این موضوع، مورد استفاده قرار گرفته و همان سیر تحولی که در بندهای قبلی ذکر شده برای این مفهوم بدیهی تکرار می شود و در هر دستگاه و مکتبی از ان به عنوان بعدی از ابعاد فراوان دستگاه شناختی استفاده میکنند و درستی مفهومی ان به عنوان یک "بعد شناختی" هرگز خدشه دار نمی شود و همزمان این سیر تحولی تا بینهایت ادامه دارد....
۹- پس چرا انسان نگران است؟ مخصوصا انسان با گرایش حکمت نامتناهی چرا نگران است ؟ او که بخش محکم و با ثباتی پیدا کرده است؟ به دو دلیل این نگرانی برای انسان حکمت نامتناهی بیشتر است بلکه هرچه که پیش رود نگرانی او به صورت تصاعدی افزایش مییابد:
اول اینکه این بخش -که به صورت همزمان متغیر و ثابت است و در بندهای بالا توضیح داده شد- نه تنها تغییرات را محدود نمیکند بلکه افزایش میدهد و انسان را در حین افزایش مسئولیت، مدیون و وامدار تمامی اندیشههای گذشته ودیگرانی که به صورت دیگری فکر کردهاند می کند. فاصله بین توحید عددی وتوحید بالصرافه، فاصله بین فیزیک نیوتونی وانیشتنی، فاصله بین هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی ، از زمنی تا آسمان است و از سوی دیگر استاد مطلق این فیزیک یا فیلسوف مطلق فلسفه صدرائی هرگز از اندیشه تائوئیسم یا بودیسم یا هندوئیسم بینیاز نیست. چه عاملی بیشتر از این میتواند انسان را نگران کند؟
#حکمت_نامتناهی #بداهت #محمدحسین_قدوسی #باشگاه_اندیشه
@hekmatenamotanahi@bashgahandishe