.
درباره نشست یکصد و نوزدهم حکمت نامتناهی بداهت📝 محمدحسین قدوسی
بخش اول:
۱- بداهت چیست؟ آیا بدیهی به معنی کامل آن داریم؟ بدیهی غیر قابل تغییر است؟ آیا بدیهی در موضوع خود انتهای درک است و پس از آن دیگر درکی نسبت به آن موضوع نداریم؟ بدیهی با نامتناهیگری چگونه سازگاری دارد؟ آیا بدیهی نهایی داریم؟ چگونه ممکن است تصور یک چیز عین تصدیق آن باشد؟ بداهت ها در جهانی که همه چیز تغییر میکند کجا هستند؟ در حکمت نامتناهی که همان هسته سخت دیگر مکاتب را هم نمی پسندد چگونه بدیهی جای میگیرد؟ جستجو بیانتها با ادعای اینکه همه چیز در نهایت به بداهت میرسد چگونه سازگار است؟ چرا لایزال نگران است؟ آیا بداهت یک مفهوم خشک منطقی نیست که در نتیجه ان جهان عواطف واحساسات فاقد حقیقت بشود؟ درمقابل حقیقت بدیهی ما به باطل مطلق نمیرسیم؟
۲- مفهوم بدیهی فراتر از تعریف است؛ اما میتوان آن را توضیح داد: "هرتصوری که برای انسان واضح و عیان است". روشن است که این را به عنوان تعریف اگر بگیریم نواقص و اشکالات زیادی خواهد داشت. اما به عنوان توضیحی که میتواند ذهن انسان را آماده توجه کند مانعی ندارد. توجه به همان حقیقتی که بداهت نام دارد و برای ذهن از قبل معلوم بوده و توجه به آن نداشته است و در اثر این توضیحات میتواند به ان توجه کند.
۳- یکی از ارکان حکمت نامتناهی این است که ما امکان دسترسی به حقیقت مطلق در این نشئه را نداریم و هر آنچه در ظرف آگاهی ما ریخته میشود نسبتی از حقیقت را دارا میباشد مگر مفاهیم تکثر پذیر و یا آگاهی که نسبت به یک ظرف و زاویه خاص سنجیده میشود. اکنون سوال این است که بداهت چگونه با این اصل بنیادین سازگار میباشد؟
۴ـ همانطور که -در نشستهای گذشته- توضیح داده شده، هر آگاهی -اگر دروغ و خطا نباشد- بخش از حقیقت را دارا بوده و هرگز -در این نشئه- تمام حقیقت را دارا نیست. وقتی که این آگاهی تغییر میکند و آگاهی جدیدی برای انسان حاصل میشود، آن بخش از حقیقت که در آگاهی قبلی وجود داشته چه سرنوشتی پیدا میکند؟ آیا از بین رفته یا به ضد خود تبدیل میشود یا در آگاهی جدید مورد تکذیب قرار می گیرد؟ هیچکدام از این پاسخها صحیح نیست.
۵ـ آگاهی قبلی ترکیب از زوایا و بعدهای مختلف معرفتی بوده است که حداقل بعضی از این زوایا و ابعاد موافق حقیقت بودهاند اما در عین حال فاقد بینهایت بعد دیگر نسبت به حقیقت و عینیت بیرونی است. وقتی که آگاهی ودستگاه معرفتی جدید حاصل میشود به دو صورت میتواند این آگاهی جدید کاملتر از آگاهی قبلی باشد:
اول پیدا شدن و دسترسی به بعدهای دیگر معرفتی که باعث تکمیل درک انسان شده تصور کاملتری از عینیت بیرونی برای انسان حاصل میشود؛
دوم یافتن بعضی از بعدهای معرفتی که به صورت نادرستی در آگاهی قبلی اتخاذ شدهاند.
مثلا وقتی که فیزیک انیشتنی درک میشود تصوری که فیزیک نیوتونی از ماده داشته است با ابعاد جدیدی تکمیل میشود که قبل از این وجود نداشته است. ممکن است در این میان بعضی از ابعادی که در دستگاه فیزکی قبلی وجود داشته است رد شده و با آن مخالفت شود. مثلا دیدن اشیا به صورت پیوسته در فیزیک جدید تبدیل به تصور آنها به صورت کل متشکل از اجزا و ذرات تغییر پیدا میکند در عین اینکه بسیاری از ابعاد دیگر همچنان باقی میماند.
بخش دوم را اینجا بخوانید.
#حکمت_نامتناهی #بداهت #محمدحسین_قدوسی #باشگاه_اندیشه
@hekmatenamotanahi@bashgahandishe