چال کردن احساس بچگی
شاید تا حالا به این مورد برخورد کرده باشید که بعضی از بزرگترها با یک حالت ابلهانه متفکر جلو دیگران از بچهها میپرسند؛ عمو بابات بیشتر دوست داری یا مادرت😐
یعنی دلم میخاست جای آن بچه بیزبان بودم و میگفتم به توچه؟ مگه فضولی؟ بچه بیچاره را در موقعیت احساسی قرار میدهند، گیج میزند. اگر بگوید مادرم. سریع میگوید پس بابای بدبختت چی؟ اگر بگوید بابام زود ضایعاش میکند و میگوید خاک تو سرت پس مادرت چی؟
بنظرم این آدمها بیشتر بدنبال برطرف کردن عقدههایی درونی خود هستند. آنها احتمال زیاد، خودشان کمبود محبت داشتهاند.
بچه نمیداند چرا باید انتخاب کند. در عالم خودش به سادگی در کنار آنها زندگی میکند. حالا با سوالی مواجه شده که حل کردنش از مسأله ریاضی برایش سختتر است. او را در دو راهی احساسی قرار میدهند. سوال بین مرگ و زندگی.
بچهها دوست دارند صادقانه جواب بدهند. حال تصور کنید اگر بین پدر و مادر از قبل مشکل وجود داشته باشد و بچه ناخواسته و یکطرفه یکی از آنها را دوست داشته باشد. جنگی نابرابر بین آنها سر میگیرید که بیا و ببین.
ـ خانم بفرما تحویل بگیر بچه فقط پول من را میخاهد بس که در گوشش خاندید.
ـ آره شما درست میگید من پولکی هستم. ای خاک بر سر من که دستم نمک نداره. مردهشور تو و پولت و این بچه رو ببرن.
ـ بفرما آقای سبک سر تحویل بگیر. خب شما مرض داری این چرت و پرتهارو از بچه میپرسی. بین یک خانواده رو بهم زدی الان دلت خنک شد.
مثل آب خوردن روابط را ویران کردی نکبتخان.
البته این سوال ریشه در فرهنگهای مختلف دارد. و معمولن از آن بعنوان یک آزمایش روانشناختی ساده استفاده میشود. هدف آن بررسی نحوهی واکنش طرف مقابل است. تا احساسات و هوش فرد را محک بزند. بسیاری این سوال را به مفهوم پردازی از انتخابهای دشوار مرتبط میدانند و باید توسط متخصص و در زمان مشخص انجام بگیرد.
امروز چه آموختم؟ انتظار نداشته باشید روز تعطیل چیزی بیاموزم. ترشی لیته از قبل بلد بودم خوشمزه شد.😊