نقش هنر در تابستان بخار پز
از قدیم گفتن هر کسی را بهر کاری ساختند. از آنجا که بیشتر عمر به جو گیری تلف شد و اینجا هم به قصد کشت، کلمات را عریان میکنیم و هذیان مینویسیم. بیاد تابستانهای گذشته افتادم. البته منظورم تابستان خود را چگونه سپری کردید نیست. بحث سر کلاسهای هنری و پر کردن اوقات فراغت است. دیدید وقتی جایی تعاونی چیزی میدهند مردم از شب قبل تو صف میخابند. تابستانهای گذشته من در صف این کلاسها بخار شد.
قبلترها خیلی زود عاشق میشدم، فکر بد نکنید ها. عاشق کارهنری، کاردستی از این فانتزی بازیهای فصلی. هر دفعه هنری جدید. گلدوزی، خیاطی، چرمدوزی، بافتنی، حصیر بافی، مهره بافی. این که میگویند از هر انگشتش هنری میریزد جای دیگری دنبالش نگردید خود بنده هستم. بهم میگفتند زهرا هنردیده. کلن همه چیز را خوب بهم میبافتم مثل الان، ولی آخرش هیچی به هیچی😊 اما در هر هنری نقشی میزدم بهارستان.
از آنجا که دست روی هر هنری میزدم کن فیکون میشد، تصمیم گرفتم دیگر هنرنمایی نکنم. هر کلاسی که با کلی ذوق و شوق میرفتم بعد از مدتی وسایل اولیه بشدت گران میشد و آمادهی آن وسیله در بازار فت و فراوان و البته ارزانتر موجود بود. مثلن پارچه میخریدم خداتومن، لباس آماده نصف پول پارچه در میآمد. خب چه کاری است. از کت وکول میافتی آخرش حرص میخوری. مگر دیوانهام. البته شکی در هنر ارزشمند کار دست نیست. بنابراین بهتر دیدم تا ورشکست نشدم دور هنر را خط بکشم. در هر تابستان رد پایی از خود بجا میگذاشتم و همانجا رهایش میکردم. انگاری خیالم آسوده میشد که تابستان به بطالت نگذشته است. در گرمای طاقت فرسای تابستان در کلاسهای شلوغ مثل زودپز جوش میآوردم اما تا روز آخر ول کن ماجرا نبودم. کسی هم مجبورم نکرده بود. عاشق هنر بودم، متوجهاید که.😊
دوباره بعد از مدتی فیل ما یاد هندوستان کرد. زهرا بدون لقب فرهیخته زهرا نمیشد که. تا اینکه خیلی اتفاقی گیابند عزیز نویسندهی توانا را دیدم.(خووشک گیان، خوشم ده وی، زور سپاس❤️) و در مورد نویسندگی حرفهای وسوسهانگیزی زد. دوباره هنر درونم زبانه کشید. گفتم این همان مروارید مخفی درون من است. دیر پیدایش کردم ولی از آنجا که بشدت سمج هستم ومثل کرم ابریشم باید پیله را پاره وکنم و بشوم کرم شب تاب😊 دنبالش را گرفتم و در راه نویسندگی بسیار جان کندم شبو روز در کنار نور ماه خاندم و نوشتم و البته میدانم تا نویسندهی بزرگی شدن راه درازی مانده است اما اولین تابستانی است که تمام شد و هنوز ادامه دارد. این یعنی من هنوز هنرهای نهفتهی زیادی دارم و کشف نشده. به فال نیک گرفتم یک ماه و نیم دیگر ادامه دادم. دقیقن فردا جشن پنج ماهگی است. این خط و این نشان اگر عمری باقی بود و تا تابستان دیگر ادامهدار شد یعنی به فرهیختهگی رسیدهام. شیرین باد دل خجستهام.
امروز چه آموختم؟ آموختم حرف مفت هم حدی دارد.
پ.ن. تلاش کنید به فرهیختگی میرسید.😊