View in Telegram
نقش اصلی اعضا و جوارح بدن تا حالا از خودتان پرسیدین مهمترین عضو بدن کدام است؟ یا کجاست؟ سوال جالبی نبود‌. کجا که مشخص است در بدن. و اما در جواب باید بگویم اصلن جایی هست در بدن که مهم نباشد؟ کل بدن مهم است. ولی بعضی جوارح از لحاظی ممکن است کارشان درست نباشد. دست خودشان نیست. باز هم پای شیطان در میان است. حالا من در مورد پا و لگد، دست و دزدی، گردن و گردنکشی، دل و قلوه، روده و روده‌دازی، گوش و گوش‌دراز مدرسه‌ی موش‌ها کاری ندارم. روی سخنم با یک جفت چشم است. این چشم زمانی چشم سفید نامیده شد و اصلن به روی خودش نیاورد، زمانی شد چشم سوم بازهم کسی به او اعتنایی نکرد. یک زمانی هم می‌گفتند چشم شیطان کور‌ که البته الان خود جناب شیطان از این اصطلاح شاکی شده و می‌گوید این وصله‌ها به من نمی‌چسبد‌. امروز خیر سرم‌ میخاستم شعر بگویم، کل بدنم خودش را قاطی کرده بود اما فقط ذهنم روی کلمه چشم گیر کرده بود. تا چشمم را دور ندیده‌اید بگویم حرفم در چند جمله‌ی دیگرِ چشمی است‌. که این جمله‌ها این روز‌ها بدجور روی مخم راه‌ می‌روند. یکی همین چشم و هم چشمی است. که البته اصل و نهادش از حسادت بر می‌آید. آقا حسادت نکن. چشممان را کور کردید. شما هم هر طور دوست دارید رفتار کنید. دند ما نرم، کور شویم اگر چیزی بگوییم. یادتان هست داستان لاک‌پشت و دو پرنده که باهم دوست بودند. در برکه‌ای زندگی می‌کردند که آب آنجا خشک شد و مجبور به مهاجرت شدند. دلشان به حال لاک‌پشت سوخت و چوبی بر دهانش گذاشتند و گفتند چوب را محکم بگیر تا ما تو را به آبگیر جدید ببریم و در راه هیچ حرفی نزن. همین که کمی اوج گرفتند از پایین عده‌ای به طعنه گفتند لاک پشت را چه به پرواز. او هم طاقت نیاورد و گفت تا کور شود هر آنکه نتواند دید. و از آن بالا به پایین سقوط کرد. اگر لاک پشت بیچاره کمی دندان به جگر گذاشته بود و دیگران هم چشمشان را می‌بستند این اتفاق شوم نمی‌افتاد. توجه کردید. اعضا و جوارح انسان فقط مایه‌ی شر است و دیگر هیچ. چشم در مقابل چشم هم وضعیت خطرناکی دارد که بهتر است از آن بگذریم. زبان سرخ که از رنگش آتش می‌بارد، سرت را به باد می‌دهد مراقبش باشید‌‌ یک‌ وقتهایی فحش‌هایی می‌دهد، خودش باور نمی‌کند. خود کله یا همان سر مدام در حال سّرّک کشیدن است. عین فضول محله همیشه در کار دیگران دخالت می‌کند. البته اعضا و جوارح خوب هم داشتیم‌ مانند انگشت پطروس که گذاشت در سوراخ سد و جلوی سیل را گرفت. اما قلب شوخی بردار نیست، یا می‌شکند یا کلن نَفَس می‌گیرد. دندان هم که فقط فکر طمع کردن است. اما بنظرم از همه بدتر پوست است. چنان کلفت شده است که اصلن کک‌اش نمی‌گزد. هر اتفاقی بیافتد بروی خودش نمی‌آورد.عین پوست کرگدن. برای همین تا حالا طاقت آورده‌است. ‌ الکی یاد این شعر سعدی شیرین سخن افتادم که فرمود: از دست و زبان که برآید کز عهده‌ی شکرش بدر آید. امروز چه آموختم؟ آموختم انسان در لباس انسانیت بسیار انعطاف پذیر است.
Telegram Center
Telegram Center
Channel