میان درخت ها دراز کشیده بودم و متوجه دریچه ای شدم که لا به لای درخت ها و شاخه ها به سختی دیده میشد ،بلند شدم و به سمتش رفتم که بهتر بتونم ببینم و همینطور که جلو تر میرفتم وارد فضای کاملا عجیبی شدم،انگار وارد یک بخش کاملا جدا از جنگل شدم که دور تا دورش رو درخت های بی جان و خشک احاطه کرده بودن، هوا گرفته بود و سنگ فرش ها با ظرافت و رنگ های خاصی چیده شده بودن،در انتهای این سنگ فرش ها گودال آبی دیده میشد...