اعتقاد ما براین است که فقط با آگاهیرسانی در جامعه و بین گروهها میشود آیندهای روشن ساخت.
بدون شک آگاهیِ مردم مساوی با مرگِ دیکتاتوری است.
رادیکالترین کانال #صادق_هدایت در تلگرام
گفتم: آزادی یعنی اینکه انسان این امکان را داشته باشد شک کند، اشتباه کند، جستوجو کند، حرفش را بزند، بتواند به هر مقام ادبی و هنری و فلسفی و چه مقام مذهبی و اجتماعی و حتی سیاسی نه بگوید.
آن مقام بلندپایه فرهنگی با حالتی انزجارآلود گفت:این که شما میگویید یعنی ضد انقلاب!
حتی امکان تبدیل سکس به رستگاری هم وجود دارد، چنانکه فاحشههای قرن پانزدهم در ازای پول با مردان میخوابیدند و بعد، از همان پول برای خرید آمرزش از کلیسای کاتولیک استفاده میکردند.
هر مذهبی که وعدهی برآورده ساختن آرزوهای انسان را میدهد، تنها پناهگاه ترسوهاست و زیبندهی انسان واقعی نیست!
آیا راه مسیح، راهی بود که به رستگاری انسان میانجامید؟یا فقط قصه پریانی خوب پرداخته شده ،که با زیرکی و مهارت بسیار وعدهی بهشت و جاودانگی را میدهد تا مومنان هیچ درنیابند که این بهشت چیزی به جز بازتاب عطش ما نیست..
زیرا پس از مرگ است که میتوانیم در این باره مطمئن باشیم و هیچ کس از سرزمین مردگان بازنگشته است تا این را به ما بگوید.
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند!
بعضی قهرمانان ورزشی معتقدند که خدا کمکشان میکند تا پیروز شوند. البته که در مقابل، حریفانی وجود دارند که به نظر نمیرسد استحقاق کمتری برای امدادهای «غیبی» داشته باشند. بعضی از رانندگان معتقدند که خدا برایشان جای پارک نگه میدارد و البته که خدا ناگزیر است این کار را به بهای محروم کردن بقیه از جای پارک انجام دهد. این نوع «خداباوری»، به طرز خجالتآوری شایع است.
شاید بتوانیم خیام را از جمله ایرانیانِ ضدعرب مانند: ابن مقفع، بهآفرید، ابومسلم، بابک و غیره بدانیم. خیام با لحن تاسفانگیزی اشاره به پادشاهانِ پیشین ایران میکند. ممکن است از خواندن شاهنامهٔ فردوسی این تاثر در او پیدا شده و در ترانههای خودش پیوسته فرّ و شکوه و بزرگی پایمال شدهٔ آنان را گوشزد مینماید که با خاک یکسان شدهاند و در کاخهای ویران آنها روباه لانه کرده و جغد آشیانه نموده. قهقهههای عصبانی او، کنایات و اشاراتی که به ایران گذشته مینماید پیداست که از ته قلب از راهزنانِِ عرب و افکار پست آنها متنفر است و سمپاتی او به طرف ایرانی میرود که در دهن این اژدهای هفتاد سر فرو شده بوده و با تشنج دست و پا میزده.
نه تنها در فرانسه، بلکه در آلمان و چکسلواکی و هرجا که پای شیعه به آنجا رسیده، کثافتکاریهایی کردهاند که جهودهای بدنامِ پاچهورمالیده در مقابلِ آنها، پیغمبر نمود میکنند. البته این هم امری بسیار طبیعی است، چون اینها همان دزد و دغلهای داخلی هستند که برایشان همهچیز مجاز است. در خارجه هم همان روش خود را دنبال میکنند.
مسلمانان میگویند از آنچه خدا عطا کرده است، استفاده کنید و شکرگزارش باشید!
به آنها میگویم: خدایتان به شما عقل عطا کرده است، از آن استفاده کنید و از شکی که به ذهنتان میرسد نترسید و آنرا دنبال کنید چراکه اگر خدای شما همانگونه باشد که میگویید، شما را به خاطرِ شکرِ نعمتش مجازات نمیکند!
تا وقتی من هستم، مرگ وجود ندارد و وقتی مرگ به سراغم بيايد ديگر من وجود نخواهم داشت! چرا باید از چیزی بترسم که فقط زمانی میتواند وجود داشته باشد که دیگر من وجود ندارم؟