View in Telegram
ریاحین‌بخش باغ صبح‌گاهی بزرگی‌اش، مانع اعتنا و رسیدگی به کودکان نمی‌شد. به همان میزان که به بزرگان و سال‌خوردگان و جوانان می‌رسید، به کودکان و نوباوه‌گان نیز وقت می‌گذاشت. آنان را بزرگ می‌داشت و با عناوینی بزرگ خطاب می‌کرد. وقتی در برابر کودکی قرار می‌گرفت، دانسته نمی‌شد که آیا او پیامبر بزرگ اسلام است و یا کسی در حد افراد عادی جامعه. گاه وقت با آنان بازی می‌کرد. سخنان آنان را می‌شنید. با آنان یک‌جا و از یک کاسه غذا می‌خورد. رنج‌های آنان را می‌زدود. با مطایبه‌ای خنده را به آنان هدیه می‌داد. با سخنی، درسی از زندگی و بالندگی برای‌شان پیشکش می‌کرد. عُمَر فرزند ابوسلمه می‌گوید: من خُرد بودم. آن‌حال، ادب نان خوردن نمی‌دانستم. از تصادف، با ایشان هم‌کاسه شدم. در وقت صرف غذا، دستم در کاسه در گردش بود و از هر کُنج کاسه لقمه‌ای برمی‌داشتم و از پیشِ خودم غذا نمی‌خوردم. آن‌جناب با دیدن این حالت، نه بر من سخت گرفت و نه هم به من سخن درشت گفت. به نرمی و با زبانی پُر از مهربانی و بزرگ‌واری فرمود: پسرم، صَرف غذا را با نام خدا آغاز کن، با دست راستت غذا بخور و از پیش‌روی خودت لقمه بردار. عُمَر می‌افزاید: همین شد برایم، دیگر هرگاه بر سرِ سفره می‌نشستم، همان رهنمودها به یادم می‌آمد و آن را به کار می‌بستم. (1) این یکی از عادات کریمانۀ او بود که پیوسته در طلب فرصت برای خیرخواهی و خیرگستری بود؛ دقیقاً به‌سان شکارکننده‌ای که همواره در شکارگاه نشسته تا شکاری به‌دست آورد. او نیز پیوسته در خاکریز فرصت‌های دعَوِی و تربیتی نشسته بود. عبدالله فرزند عباس، که خداوند به هر دو رحمت ارزانی دارد، می‌گوید: خُردسال بودم. روزی به همراه آن‌جناب به‌جایی می‌رفتم. هر دو بر یک مرکب سوار بودیم. من پشت سرش نشسته بودم. در همان حالی‌که او به پیش می‌راند، با من نیز سخن می‌گفت. سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: فرزندم، مواردی را به تو می‌گویم [به‌خاطر بسپار و آن را به‌کار ببند]، خدا را به‌خاطر بدار تا او تو را به‌خاطر بدارد؛ خدا را به‌خاطر بدار تا او را پیوسته در برابرت ببینی. هرگاه چیزی می‌خواستی، از او بخواه و آن‌گاه که کمک‌خواه بودی، صرفاً از آن ذات بزرگ کمک بخواه. این سخن را به یاد داشته باش که اگر همۀ مردمان گِردِ زمین گِردآیند تا به تو نفعی برسانند که خدا آن را نخواسته باشد، نمی‌توانند چنان کنند و اگر همه در کنار هم قرار گیرند تا به تو ضرری برسانند و خداوند آن ضرر را برای تو ننوشته باشد، نمی‌توانند به تو آن ضرر را برسانند؛ چه که، خامه‌ها برداشته شده و برگه‌های خشک شده است. (2) خوانندۀ این بندهای پُرنور و این پندهای پُرشور، به چه خوبی متوجه می‌شود که آن‌جناب چه‌سان به آسانی به آن کودک کم‌سن و سال، عالی‌ترین مفاهیم اعتقادی و تربیتی را می‌فهماند و او را متوجه توحید، توکل، پایمردی، نترسی، دلیری و بزرگ‌منشی می‌کند. در قالب کلمات فشرده و در پوشش تعابیر پذیرفته، چنان با او سخن می‌گوید که تو گویی حکیمی دانش‌دار با رنجوری درمانده، سخن می‌گوید و یا به مثل پدری که فرزند دلبندش را به مواردی رَه می‌نماید که تا دیرسال به کار او بیاید و در کژوتاب زندگی او را یاری برساند. خواجۀ ما، که درود بی‌کرانۀ خداوند بر او باد، وقت‌دادن و صحبت‌کردن با کودکان را نه بر خود عار می‌دانست و نه هم آن را به دور از شأن بلند خویش تلقی می‌کرد. شگفت‌انگیز است که در مجالس بزرگ خود، همین کودکان خُرد را در کنار خود می‌نشاند و حتی از آنان اجازه می‌گرفت و گاه، نظر آنان را نیز جویا می‌شد. سهل‌بن‌سعد، که خداوند از او راضی باد، نقل می‌کند که من در مجلسی نشسته بودم. در جَنب راست آن‌حضرت کودکی سعادتِ نشستن داشت. آن‌جناب خواست تا به او آب بیاورند تا بنوشد. آوردند. بعد از این‌که خودش نوشید، خواست تا به دیگرانی که در دستِ راست و چپ ایشان نشسته بودند نیز تعارف کند. معمول ایشان بود که کارهای این‌چنینی را از جانب راست آغاز می‌کرد. از قضا در جنب راست ایشان کودکی نشسته بود و در جنب چپ، تعدادی از بزرگان و محاسن سفیدان نشسته بودند. آن سیّد به آن کودک رو کرد و گفت: پسرم، به من اجازه می‌دهی که ظرف آب را به این بزرگان بدهم؟ آن کودک که از یک‌سو در بین افتخارِ آب نوشیدن بعد از آن‌حضرت و اهدای حق خود برای بزرگان قرار داشت، ترجیح داد که افتخار آب نوشیدن بعد از ایشان را حاصل کند؛ از همان‌خاطر عذرخواست و از ایشان اجازه خواست تا بگذارند که بعد از ایشان آن ظرف را به‌دست گیرد. خواجۀ ما هم بدون درنگ، ظرف را به‌دستش داد و او سِیر نوشید. (3) 👇
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily