شبی یک سرگذشت امشب
خسروپرویز قسمت پنجم*
خسرو دراین ایام مست از باده پیروزی درشهر مورد علاقه اش(دستگرد) با خاطری آسوده درمیان زنان حرمسرایش همراه با نوای برب،كثط نوازندگان مورد علاقه اش باربد ، سرکیس ، نکیسا با یک غرور خاص در میان دربار پر زرق وبرق و اطرافیان ، چاپلوس و فرصت طلب ، روزگار میگذرانید(دراین مورد جداگانه صحبت می کنیم)باز گردیم به موضوع .
سرزمین فراعنه که ازدوره هخامنشیان از ایران جداشده بودبه وسيله سردارش( شهر براز) در سال(۶۱۶یا۶۱۷) تسخیر گردید وتا حدودسرزمین حبشه زیر چکمه های سربازان ایرانی قرار گرفت که یاد آور دوران هخامنشیان گردید.
درچنین احوالی شکل جنگ بعد از بیست و اندی سال تاخت وتاز نیروهای ایران آهسته آهسته عوض میشد هراکلیوس نیروهای بیزانسی را شکل داده وتوانست از زیر فشار بتدریج خارج کند. اوتوانست قسطنطنیه را درمقابل نیروهای ایرانی وقبایل آوار که به هوای غنیمت همراه ایرانیها آمده بودند حفظ کند ، قیصر تصمیم داشت پایتخت را باخزائنش به کارتاژ منتقل نماید،حتی کشتی هاهم بارگیری کردند وبه آب انداخته شدند (جریان گنج باد آورده سرگذشتی جداگانه دارد) َاسقف سِرگیوس که از پیشرفت خسرو نگران شده وامپراتور را درمانده دید با همکاری تمامی اعضای کلیسا و هراکلیوس ناچار حکم جهاد دادند (شاید بتوان گفت پیش درآمد جنگهای دینی یا صلیبی قرن هابعد از اینجا شروع شده)آنان توانستند با بکارگیری نذورات کلیسا وکمک از مردم وکنار گذاشتن اختلافات از یک ارتش دلسرد وناامید یک نیروی کارآمد بوجود بیاورد رفته رفته هراکلیوس تبدیل به یک قهرمان گردید و به آزمودن بختش پا به آسیا بگذارد.
ادامه دارد*
کاظم مزینانی تاشبی دیگر بدرود *
@goshetarikh