View in Telegram
وابستگی کشورهای صادرکننده نفت به فروش نفت و چالش‌های آن و فساد دولت‌ها قسمت ۲/۲ 📚کشور صادر کننده نفت در دایره اقتصادی واحدی محصور می‌ماند. حوزه های دیگر اقتصاد بهرهٔ زیادی از صنعت نفت نمی‌برند قدرت اشتغال‌زایی آن نیز اندک است. در چنین کشوری دولت به رانت‌خواری معتاد می‌شود. مقصود از رانت درآمدی‌ست که سال به سال از محل صدور نفت عاید دولت می‌شود. قشر متحرک و فعال جامعه در چنین شرایطی ضرورتی برای تقلا در جهت پیدا کردن منابع دیگر درآمد احساس نمی‌کند و لاجرم اقتصاد تک محصولی نفت بر کشور حاکم می‌شود. گروه بالنسبه اندکی که حلقه‌وار گرداگرد دولت را فرا‌گرفته‌اند از گنجی بادآورد به میزانی حداکثر برخوردار می‌گردند و قشرهای اجتماعی هر چه فاصله‌شان از دولت بیشتر می‌شود نصیب کمتری دریافت می‌دارند. نفت در این کشورها قلمروی خارج از حیطهٔ اقتصاد ملی به وجود می‌آورد. توسعه سریع این صنعت که روی در صادرات دارد بهترین منابع انسانی جامعه را به خود جذب می‌کند و مایهٔ تشویق هزینه‌های غیرمولد می‌شود و بوروکراسی دولت را قوام می‌بخشد، فعالیت‌های زیربنایی را در محاق قرار می‌دهد و مانع به وجود آمدن یک اقتصاد سالم و قابل رقابت می‌گردد. این وابستگی اقتصادی به نفت که اصطلاحاً «بیماری هلندی» نامیده می‌شود غالباً توأم با فساد است. دولت به یک دستگاه تقسیم رانت تبدیل می‌شود. راه‌یافتن به دستگاه دولت تنها راه دستیابی به ثروت و مکنت می‌گردد. مردم برای آنکه پولدار شوند خود را به ارباب دولت و مراکز قدرت نزدیک می‌کنند و قواعد دموکراسی سست می‌شود. دغدغه عظیم حاکمان در اینگونه کشورها آن است که باشند و قدرت خود را حفظ کنند. بافتِ حکومت‌ها نیز نوعاً تنیده از تاروپود احساس‌های مبهم و درهم است: احساس رخوتی حاصل از انحطاط و ضعف تاریخی، احساس نیاز و حقارت حاصل از وابستگی شدید به جهان صنعتی و شرکت‌های چند‌ملیتی و این سردرگمی وحشتناک در برخی از کشورهای صادرکننده نفت توأم است با احساس غروری کاذب نسبت به هویت ملی مجعولی که بر اثر تبلیغات جهت‌دار غرض‌آلود و مرزبندی‌های سیاسی حاصل از تقسیم غنایم در دو جنگ جهانی در قرن بیستم به آن‌ها القا گردیده است. واقعیت ژئواستراتژیکی حوزه خلیج فارس که دو سوم ذخایر نفت جهان در آن است چنان مقتضی بوده است که عمل کمپانی‌های نفتی با منافع سیاسی قدرت‌های بزرگ تطابق داشته باشد. اما در خارج از حوزه خلیج فارس این تطابق همیشه ملحوظ نبوده است، مثلاً در انگولا، که مستعمره پرتغال بود، کمپانی گالف در آن فعالیت داشت پس از ۱۹۷۵ که پرتغالی‌ها انگولا را رها کردند و رژیمی مارکسیستی در آن کشور مسلط شد آن فعالیت همچنان ادامه یافت. در اوج جنگهای داخلی انگولا سربازان کوبایی که برای حمایت از دولت مارکسیستی به آن کشور اعزام شده بودند حفاظت تأسیسات نفت را در برابر شورشیان اونیتا، که مورد حمایت آمریکا بودند، بر عهده داشتند و در تمام این مدت عمده نیازهای مالی رژیم مارکسیستی از درآمد نفت تأمین می‌شد و دولت آمریکا هیچگاه در صدد برنیامد که در آن راه مانعی ایجاد کند. این واقعه شاهدی بر ابهام و پیچیدگی خاص ارتباط نفت با سیاست است. پایان مجموعهٔ خواب آشفتهٔ نفت (جلد نخست-از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه) اثر محمدعلی موحد آرمانشهر @globalutopia
Telegram Center
Telegram Center
Channel