View in Telegram
نگاهی متفاوت امروز به جز خوابیدن هیچ کاری نکردم. نهار درست نکردم و دخترم را به مدرسه نرساندم. صبح دیر بیدار شدم و وقتی بیدار شدم چیزی ننوشتم. کتابی آوردم و بازنخوانده بستمش. حوصلهٔ هیچ‌چیزی را نداشتم. با خودم گفتم یک روز هزار روز نمی‌شود و اگر هیچ کاری نکنم، اتفاقی نمی‌افتد. اما هر بار که می‌خوابیدم و بیدار می‌شدم، احساس می‌کردم یک روز گذشته و زمان زیادی از استراحت‌کردنم می‌گذرد. یاد دیروز افتادم که وقتی پشتِ چرخ‌خیاطی نشسته بودم، دخترم آمد و گفت: - مامان، یه چیزی تو کتاب فارسی من هست که دلم می‌خواد برات بخونم. اصلاً آدم با این نوشته احساساتی می‌شه. من که گریه‌ام گرفت. دلم یه جوری شد. حالا شاید برای شما یا بقیه این‌طوری نباشه. پرسیدم: - چی هست حالا؟ بخون ببینم منم احساساتی می‌شم یا نه. کتاب را باز کرد و خواند. وقتی می‌خواند، صدایش می‌لرزید. تندوتند آب‌دهانش را فرومی‌داد. مشخص بود باز هم احساساتی شده. موضوع درس، زندگی‌نامهٔ علی‌اکبر دهخدا بود. به شعر که رسید، جور دیگری خواند. بااحساس و بلندبلند. درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سوی من لب چه می‌گزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس در آخر هم شعر را بیت به بیت برایم ترجمه کرد و گفت: - ببین، چطور یه آدم که خودش می‌دونسته می‌خواد بمیره، به این شعر فکر کرده؟ اگه ما بودیم، به هر چیزی فکر می‌کردیم به‌غیراز شعر حافظ. اونم چه شعری! درست وصفِ حالِ خودش بوده. چقدر حیفم می‌آید که دهخدا مرده. چرا باید آدم به این مهمی توی ۷۰ سالگی بمیره؟ پس چرا بابابزرگ ۸۳ سالشه ولی هنوز نمرده. می‌خوام بگم چرا آدم‌های خوب و مهم زودتر از آدم‌های عادی می‌میرند. دهخدا عمرش رو به‌پای کلمه‌ها گذاشت. در تمام عمرش فقط دو روز به خودش استراحت داد. یکی وقتی مادرش از دنیا رفت و یکی وقتی سخت مریض شد. شب‌ها بیدار می‌شد و روی کتابش کار می‌کرد. باورت می‌شه؟ خیلی غم‌انگیز نیست که هیچ خوشی‌ای، هیچ تفریحی توی زندگی نداشته و عمر خودش رو پای جمع‌آوری کلمه‌های فارسی گذاشته؟ به نظر من که هست. چنین آدم‌هایی نباید هیچ‌وقت بمیرند. از فهم و توجهش متعجب شدم. چطور یک بچه چنین نگاهی به دهخدا دارد و چطور تا این اندازه برای زحمت‌های او ارزش قائل است. خیلی متأثر شدم. بعد از استراحت یک‌روزه که به خودم دادم، به حرف‌هایش فکر کردم. دهخدا برای نوشتن کتابش عمر خودش را گذاشت. من اما هر ماه دچار بحران می‌شوم و با خیالی راحت دست از همه چیز می‌کشم. هر بار به خودم می‌گویم هنوز برای انجامِ کارها فرصت دارم. هرچند من هیچ‌وقت دهخدا نمی‌شوم، اما ای‌کاش کمی از اراده و تلاش او در من نیز وجود داشت. فرق ما آدم‌های عادی با افرادی مثل دهخدا در همین است. #giyaband #یادداشت‌نویسی
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily