نقلست که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری؛
هر شب یک برادر به خدمتِ مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمتِ خداوند مشغول بود؛
آن شخص که به خدمتِ خدا مشغول بود، با خدمتِ خدایش خوش بود، برادر را گفت:
امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن؛
چنان کرد؛
آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد؛
در خواب دید که آوازی آمد که برادرِ تو را بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم!
او گفت: آخر من به خدمتِ خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر؛ مرا در کارِ او میکنید؟!
گفتند: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت کند.
📚 تذکرة الأولیاء عطار نیشابوری / ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
🏷️ https://chat.whatsapp.com/ErEmMkBn6zQ7c2fJ3NdYap