🌷مدح و مرثیه🌷

#شهریار
Channel
Logo of the Telegram channel 🌷مدح و مرثیه🌷
@ganjine5Promote
4.31K
subscribers
1.5K
photos
278
videos
5.56K
links
هدف مجموعه کانالهای (مدح و مرثیه) دسترسی آسان مادحین و ذاکرین محترم به متن نوحه هاست. @davodTahmorasi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
27 شهریور؛ روز شعر و ادب و روز بزرگداشت استاد شهریار

#شهریار

https://telegram.me/ganjine5
#شب_عاشورا
#عاشورا

حیدر رسیده بود ، پیمبر رسیده بود
همراه این دو ، سوره ی کوثر رسیده بود

خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ
آن لحظه ای رسید که لشکر رسیده بود

از خاتم حسین ، تعاریف بی شمار
به گوش ساربان ستمگر رسیده بود

کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام
نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود

خنجر نمی برید گلوی حسین را
به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود

حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است
با قتل صبر ، صبرش اگر سر رسیده بود

هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد
اما غروب ، کار به آخر رسیده بود

#شهریار_سنجری

https://t.me/+Ihi3mNnLW4w4NmI0
#حضرت_قاسم_شهادت


نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود

این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود

آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه
تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود

بی شک میان جسم او راهی نمی یافت
شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود

قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و
شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود

با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت
تنها نبود و شاه بالای سرش بود

#شهریار_سنجری

https://t.me/+2tozhR4lwaU3MTY0
@marsie1

#حیدریه_مدح_ومرثیه
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع



#علی_به_باغ_فدک_بیلِ_زارعان_بر_دوش
چنان که چوب شبانان، عصاست با موسا

هوا تَفیده، دهن روزه، کار مرد افکن
ولی چه حمله بی جا، به کوهِ پابرجا

عرق به طرفِ جبین، شدّه های مروارید
که موج ریخته باشد، به ساحلِ دریا

فتاد ناگهش از پیش دیده، پرده غیب
به چشم باز فرو رفت، در دلِ رؤیا

چه دید؟ فتنه فتّانهای ست شهر آشوب
شکسته طَرفِ نقاب و، گُسسته بندِ قبا

به شیوه، چون قلم سِحرِ سامری فتنه
به غمزه، چون غزلِ قیس عامری غوغا

به بِنتِ عامره مانَد، که در بلادِ عرب
ستارهای ست درخشان و، شاهدییکتا

ولی چو شعله، که از خشک و تر نیندیشد
سَلیطهای ست، کجا پرده و کجا پروا؟

کمانه بسته، چو تیرِ شهاب می آمد
که موج سر همه کوبد، به سینه خارا

علی جوانِ یلی بود، نو خط و نورَس
ولیکجا سگ نفس و حریم شیر خدا؟

رسید در حرم حُرمت و عفافِ علی
به عشوه کرد سلامی و، گفت: من دنیا

مرا به عقد خود آور، که من برای علی
براتِ عِزّتم از بارگاهِ عِزّ و عُلا

قبولِ صیغه عقد و، کلیدِ گنج الست
نهفته زیر زبانت، یکی بگوی: بلا

بیا معامله کن، بیل دستِ مُزدوران
به من دِه و، بِسِتان تاج و تختِ استغنا

کلید هر چه خزانه است، با تو خواهم داد
جهیزِ من شجرِ الخُلد جنّتُ المأوا

علی مخاطره ها دیده، جنگها کرده
ولی چه بود که اینجا عظیم یافت بلا؟

چه رِخنه بود، به ارکانِ دین که در ملکوت
فرشتگان همه برداشتند، دست دعا

«جهاد اَکبرِ» سردارِ دین و تقوا بود
در این مخاطره لرزید عرش و فرش و سما

علی سفینه دل، سخت در تلاطم دید
ولی سکینه غیبی، رسید و گفت: بپا

بلی، سفینه نوح و نجاتِ اُمّت بود
که باز یافت سکونت، به عرشه اعلا

علی به چشم خدا، خیره شد به دختر و یافت
چروک سیرتِ زشتش، به صورتِ زیبا

ببین چه گفت؟ که ابقا به هیچ نکته نکرد
برو برو، که تو با کس نمی کنی اِبقا

برو، تو گرسِنِه چشمانِ کور دل بفریب
که من به فضلِ خدا، سیرم از جمالِ شما

من از جهانِ شما، جمله قانعم به کفاف
بُد آن قدر، که رضا داده کارگاهِ قضا

من از جهان به همین قوت قانعم، آری
کجا رسد همه دنیا، به یک تنِ تنها

از این گذشته، جهان خوان لاشخوران است
به میهمانیکرکس، نمی رود عنقا

من از جهانِ تو، یک گوشه خواهم و آن هم
پی مبادله، با زاد و توشه عقبا

گرفتم آن که جهان را، همه به من دادی
مگر نه سیر و مسیر جهان بُوَد، به فنا

چگونه کام علی را، روا توانی ساخت
جهان نساخته هیچ آفریده کامروا

کدام عهد تو بستی، که باز نشکستی
کدام عاشق بی دل، که از تو دید وفا

مگر نه پادشهان را و، پهلوانان را
به زیر خاک و گِل و تخته سنگ، دادی جا

مگر نه خاتم پیغمبران محمّد، مُرد
که بود سر گُل اولادِ آدم و حوّا

دهانِ گرگ اجل را، کجا توانی بست؟
مگر ندوخته چشم حریصِ گور، به ما

هوای آتش شوقم، به عالم دگر است
به آب و خاک خسیسان، چه جای نشو و نما؟

چنین رباط سپنجی، کجا سزای من است
سرای سرمدی ام دِه، که آن مراست سزا

بدین جهان فنا، می توان تجارت کرد
تجارتی که بُوَد سودِ آن، جهانِ بقا

مگر کنند به اَسعار آخرت تبدیل
وگرنه نقدِ جهان، قصّه بود و بادِ هوا

برو به دور، که دنیا به پیشِ چشم علی
همه کتیبه عبرت خوش است و دور نما

حریف باخته، تا رفت دور خود پیچد
فتاد، پرده اش از روی کید و مکر و ریا

عوارض از بَزَک و، زرق و برقها همه ریخت
حقایق آن چه که در پرده بود، شد پیدا

خدا به دور! چه عفریت بد هیولایی
عجوز و عاریتی، جمله بر تنش اعضا

چنان که، گیسو و پستان و چشم مصنوعی است
جمالِ پیر زَنک های هرزه حالا

مظاهر حق و باطل، جدا شدند از هم
خدا گشاده جبین بود و، اهرمن رسوا

دوباره بیلِ علی شد بلند و، می دانی
به گوش دیو چه می گفت با زبان صدا:

برو به کار خود ای دون، که در دیارِ علی
به عالَمی نفروشند، مویی از زهرا


#شهریار

@marsie1
#امیرالمومنین_مدح



علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سر الله است

شب شنفته ست مناجات علی
جوشش چشمه‌ی عشق ازلی

قلعه بانی که به قصر افلاک
سر دهد ناله‌ی زندانیِ خاک

اشکباری که چو شمع بیدار
می‌فشاند زر و می گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه‌ی گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب بُرقَع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جَلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پر راز
می‌کند در ابدیت پرواز

عشقبازی که هم آغوش خطر
خُفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه‌ی در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه وا شد و دامن به گرو
زینب‌اش دست به دامان که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت مُنشَق

می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر

#شهریار
#امام_رضا_مناجات


درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است

پسری کور گنبدت را دید
دختری کر صدات را فهمید
با چه نازی در آسمان چرخید
کفتری که به روی ایوان ست

بسته ام دل به مهر تو تنها
جز تو من را کسی نشد مولا
شمسِ تبریز مالِ مولانا
شمس من ساکن خراسان است

نور تو می درد سیاهی را
نچشم طعمِ بی پناهی را
بر سرش کرده تاج شاهی را
هر کسی که گدای سلطان است

باز هم آمدم پناهم ده
زائر مشهدم پناهم ده
من اگر چه بدم پناهم ده
دلم از کرده اش پشیمان است

در حرم تا که آب نوشیدم
لب خشک حسین را دیدم
مردم از شرم تا که فهمیدم
گفته مقتل ذبیح العطشان است

خویش را باز سینه زن کردم
یاد ارباب بی کفن کردم
من نوکر سیاه تن کردم
شاه عالم به خاک عریان است

#شهریار_سنجری
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین


#محمدحسین_بهجت_تبریزی
#شهریار
#امیرالمومنین_مدح



علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سر الله است

شب شنفته ست مناجات علی
جوشش چشمه‌ی عشق ازلی

قلعه بانی که به قصر افلاک
سر دهد ناله‌ی زندانیِ خاک

اشکباری که چو شمع بیدار
می‌فشاند زر و می گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه‌ی گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب بُرقَع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جَلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پر راز
می‌کند در ابدیت پرواز

عشقبازی که هم آغوش خطر
خُفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه‌ی در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه وا شد و دامن به گرو
زینب‌اش دست به دامان که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت مُنشَق

می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر

#شهریار

https://telegram.me/ganjine5
Forwarded from 🌷مدح و مرثیه🌷 (طهمورثی عتیق)
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع


علی به باغ فدک، بیلِ زارعان بر دوش
چنان که چوب شبانان، عصاست با موسا

هوا تَفیده، دهن روزه، کار مرد افکن
ولی چه حمله بی جا، به کوهِ پابرجا

عرق به طرفِ جبین، شدّه های مروارید
که موج ریخته باشد، به ساحلِ دریا

فتاد ناگهش از پیش دیده، پرده غیب
به چشم باز فرو رفت، در دلِ رؤیا

چه دید؟ فتنه فتّانهای ست شهر آشوب
شکسته طَرفِ نقاب و، گُسسته بندِ قبا

به شیوه، چون قلم سِحرِ سامری فتنه
به غمزه، چون غزلِ قیس عامری غوغا

به بِنتِ عامره مانَد، که در بلادِ عرب
ستارهای ست درخشان و، شاهدییکتا

ولی چو شعله، که از خشک و تر نیندیشد
سَلیطهای ست، کجا پرده و کجا پروا؟

کمانه بسته، چو تیرِ شهاب می آمد
که موج سر همه کوبد، به سینه خارا

علی جوانِ یلی بود، نو خط و نورَس
ولیکجا سگ نفس و حریم شیر خدا؟

رسید در حرم حُرمت و عفافِ علی
به عشوه کرد سلامی و، گفت: من دنیا

مرا به عقد خود آور، که من برای علی
براتِ عِزّتم از بارگاهِ عِزّ و عُلا

قبولِ صیغه عقد و، کلیدِ گنج الست
نهفته زیر زبانت، یکی بگوی: بلا

بیا معامله کن، بیل دستِ مُزدوران
به من دِه و، بِسِتان تاج و تختِ استغنا

کلید هر چه خزانه است، با تو خواهم داد
جهیزِ من شجرِ الخُلد جنّتُ المأوا

علی مخاطره ها دیده، جنگها کرده
ولی چه بود که اینجا عظیم یافت بلا؟

چه رِخنه بود، به ارکانِ دین که در ملکوت
فرشتگان همه برداشتند، دست دعا

«جهاد اَکبرِ» سردارِ دین و تقوا بود
در این مخاطره لرزید عرش و فرش و سما

علی سفینه دل، سخت در تلاطم دید
ولی سکینه غیبی، رسید و گفت: بپا

بلی، سفینه نوح و نجاتِ اُمّت بود
که باز یافت سکونت، به عرشه اعلا

علی به چشم خدا، خیره شد به دختر و یافت
چروک سیرتِ زشتش، به صورتِ زیبا

ببین چه گفت؟ که ابقا به هیچ نکته نکرد
برو برو، که تو با کس نمی کنی اِبقا

برو، تو گرسِنِه چشمانِ کور دل بفریب
که من به فضلِ خدا، سیرم از جمالِ شما

من از جهانِ شما، جمله قانعم به کفاف
بُد آن قدر، که رضا داده کارگاهِ قضا

من از جهان به همین قوت قانعم، آری
کجا رسد همه دنیا، به یک تنِ تنها

از این گذشته، جهان خوان لاشخوران است
به میهمانیکرکس، نمی رود عنقا

من از جهانِ تو، یک گوشه خواهم و آن هم
پی مبادله، با زاد و توشه عقبا

گرفتم آن که جهان را، همه به من دادی
مگر نه سیر و مسیر جهان بُوَد، به فنا

چگونه کام علی را، روا توانی ساخت
جهان نساخته هیچ آفریده کامروا

کدام عهد تو بستی، که باز نشکستی
کدام عاشق بی دل، که از تو دید وفا

مگر نه پادشهان را و، پهلوانان را
به زیر خاک و گِل و تخته سنگ، دادی جا

مگر نه خاتم پیغمبران محمّد، مُرد
که بود سر گُل اولادِ آدم و حوّا

دهانِ گرگ اجل را، کجا توانی بست؟
مگر ندوخته چشم حریصِ گور، به ما

هوای آتش شوقم، به عالم دگر است
به آب و خاک خسیسان، چه جای نشو و نما؟

چنین رباط سپنجی، کجا سزای من است
سرای سرمدی ام دِه، که آن مراست سزا

بدین جهان فنا، می توان تجارت کرد
تجارتی که بُوَد سودِ آن، جهانِ بقا

مگر کنند به اَسعار آخرت تبدیل
وگرنه نقدِ جهان، قصّه بود و بادِ هوا

برو به دور، که دنیا به پیشِ چشم علی
همه کتیبه عبرت خوش است و دور نما

حریف باخته، تا رفت دور خود پیچد
فتاد، پرده اش از روی کید و مکر و ریا

عوارض از بَزَک و، زرق و برقها همه ریخت
حقایق آن چه که در پرده بود، شد پیدا

خدا به دور! چه عفریت بد هیولایی
عجوز و عاریتی، جمله بر تنش اعضا

چنان که، گیسو و پستان و چشم مصنوعی است
جمالِ پیر زَنک های هرزه حالا

مظاهر حق و باطل، جدا شدند از هم
خدا گشاده جبین بود و، اهرمن رسوا

دوباره بیلِ علی شد بلند و، می دانی
به گوش دیو چه می گفت با زبان صدا:

برو به کار خود ای دون، که در دیارِ علی
به عالَمی نفروشند، مویی از زهرا


#شهریار

https://telegram.me/ganjine5
#مجموعه_کانالهای_مدح_و_مرثیه
#امیرالمومنین_مدح



علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سر الله است

شب شنفته ست مناجات علی
جوشش چشمه‌ی عشق ازلی

قلعه بانی که به قصر افلاک
سر دهد ناله‌ی زندانیِ خاک

اشکباری که چو شمع بیدار
می‌فشاند زر و می گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه‌ی گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه‌ی آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب بُرقَع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جَلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پر راز
می‌کند در ابدیت پرواز

عشقبازی که هم آغوش خطر
خُفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه‌ی در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه وا شد و دامن به گرو
زینب‌اش دست به دامان که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت مُنشَق

می‌زند پس لب او کاسه‌ی شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر

#شهریار
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع


علی به باغ فدک، بیلِ زارعان بر دوش
چنان که چوب شبانان، عصاست با موسا

هوا تَفیده، دهن روزه، کار مرد افکن
ولی چه حمله بی جا، به کوهِ پابرجا

عرق به طرفِ جبین، شدّه های مروارید
که موج ریخته باشد، به ساحلِ دریا

فتاد ناگهش از پیش دیده، پرده غیب
به چشم باز فرو رفت، در دلِ رؤیا

چه دید؟ فتنه فتّانهای ست شهر آشوب
شکسته طَرفِ نقاب و، گُسسته بندِ قبا

به شیوه، چون قلم سِحرِ سامری فتنه
به غمزه، چون غزلِ قیس عامری غوغا

به بِنتِ عامره مانَد، که در بلادِ عرب
ستارهای ست درخشان و، شاهدییکتا

ولی چو شعله، که از خشک و تر نیندیشد
سَلیطهای ست، کجا پرده و کجا پروا؟

کمانه بسته، چو تیرِ شهاب می آمد
که موج سر همه کوبد، به سینه خارا

علی جوانِ یلی بود، نو خط و نورَس
ولیکجا سگ نفس و حریم شیر خدا؟

رسید در حرم حُرمت و عفافِ علی
به عشوه کرد سلامی و، گفت: من دنیا

مرا به عقد خود آور، که من برای علی
براتِ عِزّتم از بارگاهِ عِزّ و عُلا

قبولِ صیغه عقد و، کلیدِ گنج الست
نهفته زیر زبانت، یکی بگوی: بلا

بیا معامله کن، بیل دستِ مُزدوران
به من دِه و، بِسِتان تاج و تختِ استغنا

کلید هر چه خزانه است، با تو خواهم داد
جهیزِ من شجرِ الخُلد جنّتُ المأوا

علی مخاطره ها دیده، جنگها کرده
ولی چه بود که اینجا عظیم یافت بلا؟

چه رِخنه بود، به ارکانِ دین که در ملکوت
فرشتگان همه برداشتند، دست دعا

«جهاد اَکبرِ» سردارِ دین و تقوا بود
در این مخاطره لرزید عرش و فرش و سما

علی سفینه دل، سخت در تلاطم دید
ولی سکینه غیبی، رسید و گفت: بپا

بلی، سفینه نوح و نجاتِ اُمّت بود
که باز یافت سکونت، به عرشه اعلا

علی به چشم خدا، خیره شد به دختر و یافت
چروک سیرتِ زشتش، به صورتِ زیبا

ببین چه گفت؟ که ابقا به هیچ نکته نکرد
برو برو، که تو با کس نمی کنی اِبقا

برو، تو گرسِنِه چشمانِ کور دل بفریب
که من به فضلِ خدا، سیرم از جمالِ شما

من از جهانِ شما، جمله قانعم به کفاف
بُد آن قدر، که رضا داده کارگاهِ قضا

من از جهان به همین قوت قانعم، آری
کجا رسد همه دنیا، به یک تنِ تنها

از این گذشته، جهان خوان لاشخوران است
به میهمانیکرکس، نمی رود عنقا

من از جهانِ تو، یک گوشه خواهم و آن هم
پی مبادله، با زاد و توشه عقبا

گرفتم آن که جهان را، همه به من دادی
مگر نه سیر و مسیر جهان بُوَد، به فنا

چگونه کام علی را، روا توانی ساخت
جهان نساخته هیچ آفریده کامروا

کدام عهد تو بستی، که باز نشکستی
کدام عاشق بی دل، که از تو دید وفا

مگر نه پادشهان را و، پهلوانان را
به زیر خاک و گِل و تخته سنگ، دادی جا

مگر نه خاتم پیغمبران محمّد، مُرد
که بود سر گُل اولادِ آدم و حوّا

دهانِ گرگ اجل را، کجا توانی بست؟
مگر ندوخته چشم حریصِ گور، به ما

هوای آتش شوقم، به عالم دگر است
به آب و خاک خسیسان، چه جای نشو و نما؟

چنین رباط سپنجی، کجا سزای من است
سرای سرمدی ام دِه، که آن مراست سزا

بدین جهان فنا، می توان تجارت کرد
تجارتی که بُوَد سودِ آن، جهانِ بقا

مگر کنند به اَسعار آخرت تبدیل
وگرنه نقدِ جهان، قصّه بود و بادِ هوا

برو به دور، که دنیا به پیشِ چشم علی
همه کتیبه عبرت خوش است و دور نما

حریف باخته، تا رفت دور خود پیچد
فتاد، پرده اش از روی کید و مکر و ریا

عوارض از بَزَک و، زرق و برقها همه ریخت
حقایق آن چه که در پرده بود، شد پیدا

خدا به دور! چه عفریت بد هیولایی
عجوز و عاریتی، جمله بر تنش اعضا

چنان که، گیسو و پستان و چشم مصنوعی است
جمالِ پیر زَنک های هرزه حالا

مظاهر حق و باطل، جدا شدند از هم
خدا گشاده جبین بود و، اهرمن رسوا

دوباره بیلِ علی شد بلند و، می دانی
به گوش دیو چه می گفت با زبان صدا:

برو به کار خود ای دون، که در دیارِ علی
به عالَمی نفروشند، مویی از زهرا


#شهریار

https://telegram.me/ganjine5
#روز_جوان

از زندگانیَم گِله دارد جوانیَم
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم

دور از کنارِ مادر و یارانِ مهربان
زالِ زمانه کُشت به نامهربانیم

دارم هوای صحبتِ یارانِ رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روزِ جهان کی کنم که عشق
داده نویدِ زندگیِ جاودانیم

چون یوسفم به چاهِ بیابانِ غم اسیر
وز دور مژده ی جرس کاروانیم

گوشِ زمین به ناله ی من نیست آشنا
من طایرِ شکسته پرِ آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غمِ بی همزبانیم

ای لاله بهارِ جوانی که شد خزان
از داغِ ماتمِ تو بهارِ جوانیم

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار به بالین که (شهریار)
من نیز چون تو همدمِ سوزِ نهانیم


#شهریار_تبریزی
#غزل

@ganjine5
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع


علی به باغ فدک، بیلِ زارعان بر دوش
چنان که چوب شبانان، عصاست با موسا

هوا تَفیده، دهن روزه، کار مرد افکن
ولی چه حمله بی جا، به کوهِ پابرجا

عرق به طرفِ جبین، شدّه های مروارید
که موج ریخته باشد، به ساحلِ دریا

فتاد ناگهش از پیش دیده، پرده غیب
به چشم باز فرو رفت، در دلِ رؤیا

چه دید؟ فتنه فتّانهای ست شهر آشوب
شکسته طَرفِ نقاب و، گُسسته بندِ قبا

به شیوه، چون قلم سِحرِ سامری فتنه
به غمزه، چون غزلِ قیس عامری غوغا

به بِنتِ عامره مانَد، که در بلادِ عرب
ستارهای ست درخشان و، شاهدییکتا

ولی چو شعله، که از خشک و تر نیندیشد
سَلیطهای ست، کجا پرده و کجا پروا؟

کمانه بسته، چو تیرِ شهاب می آمد
که موج سر همه کوبد، به سینه خارا

علی جوانِ یلی بود، نو خط و نورَس
ولیکجا سگ نفس و حریم شیر خدا؟

رسید در حرم حُرمت و عفافِ علی
به عشوه کرد سلامی و، گفت: من دنیا

مرا به عقد خود آور، که من برای علی
براتِ عِزّتم از بارگاهِ عِزّ و عُلا

قبولِ صیغه عقد و، کلیدِ گنج الست
نهفته زیر زبانت، یکی بگوی: بلا

بیا معامله کن، بیل دستِ مُزدوران
به من دِه و، بِسِتان تاج و تختِ استغنا

کلید هر چه خزانه است، با تو خواهم داد
جهیزِ من شجرِ الخُلد جنّتُ المأوا

علی مخاطره ها دیده، جنگها کرده
ولی چه بود که اینجا عظیم یافت بلا؟

چه رِخنه بود، به ارکانِ دین که در ملکوت
فرشتگان همه برداشتند، دست دعا

«جهاد اَکبرِ» سردارِ دین و تقوا بود
در این مخاطره لرزید عرش و فرش و سما

علی سفینه دل، سخت در تلاطم دید
ولی سکینه غیبی، رسید و گفت: بپا

بلی، سفینه نوح و نجاتِ اُمّت بود
که باز یافت سکونت، به عرشه اعلا

علی به چشم خدا، خیره شد به دختر و یافت
چروک سیرتِ زشتش، به صورتِ زیبا

ببین چه گفت؟ که ابقا به هیچ نکته نکرد
برو برو، که تو با کس نمی کنی اِبقا

برو، تو گرسِنِه چشمانِ کور دل بفریب
که من به فضلِ خدا، سیرم از جمالِ شما

من از جهانِ شما، جمله قانعم به کفاف
بُد آن قدر، که رضا داده کارگاهِ قضا

من از جهان به همین قوت قانعم، آری
کجا رسد همه دنیا، به یک تنِ تنها

از این گذشته، جهان خوان لاشخوران است
به میهمانیکرکس، نمی رود عنقا

من از جهانِ تو، یک گوشه خواهم و آن هم
پی مبادله، با زاد و توشه عقبا

گرفتم آن که جهان را، همه به من دادی
مگر نه سیر و مسیر جهان بُوَد، به فنا

چگونه کام علی را، روا توانی ساخت
جهان نساخته هیچ آفریده کامروا

کدام عهد تو بستی، که باز نشکستی
کدام عاشق بی دل، که از تو دید وفا

مگر نه پادشهان را و، پهلوانان را
به زیر خاک و گِل و تخته سنگ، دادی جا

مگر نه خاتم پیغمبران محمّد، مُرد
که بود سر گُل اولادِ آدم و حوّا

دهانِ گرگ اجل را، کجا توانی بست؟
مگر ندوخته چشم حریصِ گور، به ما

هوای آتش شوقم، به عالم دگر است
به آب و خاک خسیسان، چه جای نشو و نما؟

چنین رباط سپنجی، کجا سزای من است
سرای سرمدی ام دِه، که آن مراست سزا

بدین جهان فنا، می توان تجارت کرد
تجارتی که بُوَد سودِ آن، جهانِ بقا

مگر کنند به اَسعار آخرت تبدیل
وگرنه نقدِ جهان، قصّه بود و بادِ هوا

برو به دور، که دنیا به پیشِ چشم علی
همه کتیبه عبرت خوش است و دور نما

حریف باخته، تا رفت دور خود پیچد
فتاد، پرده اش از روی کید و مکر و ریا

عوارض از بَزَک و، زرق و برقها همه ریخت
حقایق آن چه که در پرده بود، شد پیدا

خدا به دور! چه عفریت بد هیولایی
عجوز و عاریتی، جمله بر تنش اعضا

چنان که، گیسو و پستان و چشم مصنوعی است
جمالِ پیر زَنک های هرزه حالا

مظاهر حق و باطل، جدا شدند از هم
خدا گشاده جبین بود و، اهرمن رسوا

دوباره بیلِ علی شد بلند و، می دانی
به گوش دیو چه می گفت با زبان صدا:

برو به کار خود ای دون، که در دیارِ علی
به عالَمی نفروشند، مویی از زهرا


#شهریار

https://telegram.me/ganjine5
📝به مناسبت سال‌گرد علّامه‌ی امینی🍁


چند سالی است اشعاری که در تکریم مقام #علامه_امینی یافته‌ام، ثبت و ضبط کرده‌ام تا بلکه روزی منتشر شود.

📝جالب است که بدانید، سه شاعر شهیر و برجسته‌ی معاصر یعنی
#شهریار_تبریزی
#امیری_فیروزکوهی
#مهدی_اخوان_ثالث
#حسان_تبریزی
در تمجید از جناب #علامه_امینی شعر گفته‌اند و متن اشعارشان در اتاقک مقبره‌ی علّامه در نجف اشرف قاب شده و به دیوار نصب شده که در عکس فوق مشهود است.

✴️شما هم اگر سروده‌ای از خود یا دیگران سراغ دارید، خبر دهید؛ پیشاپیش سپاس.


💠نکته:
روز درگذشت ایشان بر هر دو سنگ مزارشان به اشتباه ۱۰ ربیع‌الثّانی حک شده که ۲۸ صحیح است.
کاش که تصحیح کنند!
البتّه امشب تلفنی به آقازاده‌ی علامه، حاج شیخ #احمد_امینی هم عرض کردم...

#جواد_هاشمی_تربت


التماس دعای فرج
ماده تاریخ استاد #‌شهریار

دیگر صفا و بهجت از لاله زار رفته
از این دیار گویی لطفِ بهار رفته
گفتم که نیست دیگر در شهرِ یار ذوقی
گفتا مگر ندانی از شهر، یار رفته.

#مرحوم_استاد_‌عابد

۱۳۶۷/۶/۳۰

@ganjine5
Forwarded from Deleted Account
ستونِ عرشِ خدا قائم از قیامِ محمّد
ببین که سر به کجا می کشد مقام محمد

به جز فرشته عرش آشیان وحی الهی
پرنده پر نتواند زدن به بام محمد

به کارنامه منشور آسمانی قرآن
که نقش مهر نبوت بود به نام محمد

سوار رفرف معراج درنوشت سماوات
سرود صف به صف قدسیان سلام محمد

درنوشت به فتح نون و واو

گسیخت هر چه زمان و گریخت هرچه مکان بود
که عرش و فرش به هم دوخت زیر گام محمد

اذان مسجد او زنگ کاروان قرون بین
خدای را چه نفوذیست در کلام محمد

خمار صبح قیامت ندارد این می نوشین
که جلوه ابدیت بود به جام محمد

به شاهراه هدایت گشود ، باب شفاعت
صلای خوان کرم بین و بار عام محمد

علی که کون و مکان غلام حلقه به گوشند
مگر نه فخرکنان گفت منم غلام محمد

بلی همان شه مردان و قرون اول اسلام
مگر نه شیر خدا گشته در کنام محمد

حریم حرمتش این بس که در شفاعت محشر
بمیرد آتش دوزخ به احترام محمد

گرت هوای بهشت است و حوض کوثر و طوبا
بیا به سایه ممدود مستدام محمد

سریر عزت عقبا ، حلال امت او باد
که بود راحت دنیای دون ، حرام محمد

اذان صبح عراقش صلای قتل علی بین
نوای زینب کبری نماز شام محمد

پیام پیک الهی چگونه بشنود آن قوم
که پنبه به گوش دل از پیام محمد

به رغم فتنه دجال کور باطن ما باش
که وحش و طیر شود رام ، با مرام محمد

هنوز جلوه نداده ست نور خود به تمامی
خدا به جلوه کند نور خود تمام محمد

قیام قائم آل محمد است و کشیده
به قهر صاعقه شمشیر انتقام محمد

به ذوالفقار علی دیدی استقامت اسلام؟
کنون به قامت قائم بین ، قوام محمد

به کام دل نرسد (شهریار) در دو جهان کس
مگر خدا دو جهان را کند به کام محمد.

مرحوم استاد #شهریار

https://telegram.me/ganjine5
Forwarded from Deleted Account
سیزیلدیر سینیمین سازی (درآمد) ایلرم (شوری)
(چوبانیم) سنده (سلمک) له سیزیلدات تارِ طنبوری

(حسینی) کاکلین (عذاری) گیتدی ، نظمی نثر اولموش
چاغیر (شهنازینی) ، منظوم ایده ک بو شعرِ منثوری

(شکسته) قدی (آذربایجان) ، (دلکش) له قیلسون (راست)
(عراقی) ، (راک) دن اندیر فروذدا باغلا (ماهوری)

چال اول (چارگاه) ایله (زابل) ، (مخالف) وارسا (مغلوب) ائت
(حصار) ایچره داریخدیم ، قوی دارا چکسینله (منصوری)

سازوندا ، سیملرین اول تارِ زلفون تک اولوب ناجور
داراخ ، مضرابه جور ائت ، بلکه جور ایتسین بو ناجوری

سیزیلدات (دشتی) و (سارنگی) ، (ترک - افشار) کیمی نی ده
(بیاتِ کردی) چال ، سون (اصفهان) کوک ایله سنتوری

(رهاب) ایله (نوا) دن پنجه قوی (راس پنجگاه) اوسته
(مرکبخوان) ایدیر محشر ، قوی اسرافیل چالا صوری

(قارا باغیم) چیخیب الدن (سه گاهیم) قوی (یتیم) اولسون
ایگیت لر یورودسا بیر گون اوجالسون طبل -‌ شیپوری

(همایون) دستگاه اولسان سازیندا #شهریار یاد ائت
کی ملّت شاعری #خازن بیزه یازمیش بو دستوری.
Forwarded from Deleted Account
#روزنگار ۲۷شهریور روز شعر وادب پارسی و درگذشت #سید_محمد_حسین_بهجت_تبریزی بر تخلص #شهریار

همه شهر را گرفتی تو به شعر، «شهریارا»!
تو که شهریار شعریّ و امیر شهر، یارا!

تو به این گدایْ گفتی در خانه‌ی علی زن
«که نگین پادشاهی دهد از کرم، گدا را»

به خدا قسم! خدا را به رخ علی توان دید
«به علی شناختم من، به خدا قسم! خدا را»

دهن تو را ببوسم به سپاس آن که گفتی
«علی! ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟»

ز «رياضی» اين غزل را كه سرود آسمانی است
پي عرض خير مقدم بپذير، «شهریارا»!


#ملک_الشعرا_ریاضی_یزدی
#شهریار_تبریزی
#غزل
گشودی چشم ، در چشم من و رفتی بخواب اصغر
خداحافظ خداحافظ بخواب اصغر بخواب اصغر

بدست خود به قاتل دادمت هستم خجل
اماز تاب تشنگی آسوده ای از التهاب اصغر

بشب تا مادرت گیرد ببر قنداقه خالیت
بگریند اختران شبها به لالای رباب اصغر

کبوتر گو به نسوان مدینه با پسر خونین
خبر کن آنچه بو بردند از وای غراب اصغر

تو با رنگ پریده غرق خون دنیا بمن تاریک
کجا دیدی شب آمیزد شفق با ماهتاب اصغر

برو سیراب شو از جام جدت ساقی کوثر
که دنیا و سرآبش ندیدی جز سراب اصغر

گلوی تشنة بشکافته بنمای با زهرا
بگو کر زهر پیکانها بما دادند آب اصغر

الا ای غنچة نشکفته پژمرده بهارت کو؟
چه در رفتن بتاراج خزان کردی شتاب اصغر

خراب از قتل ما شد خانة دین مسلمانان
که بعد از خانة دین هم جهان بادا خراب اصغر

عمو سقای عاشورا خجالت دارد از رویت
که بی دست از سرزین شد نگون پادر رکاب اصغر

بچشم شیعیانت اشگ حسرت یادگار تست
بلی در شیشه ماند یادگار ازگل، گلاب اصغر

الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری
جگرها میکنی تا دامن محشر کباب اصغر

توآن ذبح عظیمستی که قرآن شد بدو ناطق
الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر

خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر

زیارت خواهد و فیض شفاعت شهریار از تو
دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر

استاد #شهریار

🌺🍀🌸
More