🌷مدح و مرثیه🌷

#حضرت_قاسم_شهادت
Channel
Logo of the Telegram channel 🌷مدح و مرثیه🌷
@ganjine5Promote
4.31K
subscribers
1.5K
photos
278
videos
5.56K
links
هدف مجموعه کانالهای (مدح و مرثیه) دسترسی آسان مادحین و ذاکرین محترم به متن نوحه هاست. @davodTahmorasi
#حضرت_قاسم_شهادت
#شب_ششم

رسید روضه به روز ششم،حرم غوغاست
میان خیمه ی اصحاب روضه الزهراست
غزال هاشمیان دیده اش چنان دریاست
به دست نامه ی بابا و قاصد باباست

به روی لب فقط احلی من العسل دارد
دلاوریِ حسن ریشه در جمل دارد

رسیده خدمت ارباب و سر خم آورده
ادب نموده و بارانِ نم نم آورده
ز هق هقش گل نجمه،نفس کم آورده
نسیم عطر حسن در محرم آورده

لبان تشنه ی خود را به دست آقا زد
حسین از غم او ناله تا ثریا زد

شده ست عازم میدان دلاور خیمه
و ریخت پشت سرش اشک لشکر خیمه
حسین مانده دل آزرده بر در خیمه
دوباره زنده شده داغ اکبر خیمه

میان معرکه جولان او تماشائیست
غضب نموده و طوفان او تماشائیست

فتاد روی زمین،راه سینه اش سد شد
و چند مرکب جنگی ز روی او رد شد
شبیه موم عسل شد..جدا و ممتد شد
خلاصه اینکه بمیرم…برای او بد شد

زره نبود برایش..وَ سنگ باران شد
به زیر سم فرس صورتش پریشان شد

لگد که خورد به صورت،شکست دندانش
رسید بر سر او مضطرب،عمو جانش
بغل گرفت تن درهم و پریشانش
فقط همین شده چاره..که رخ بپوشانش

براش بردن او تا خیام مسئله شد
دوباره داغ اضافه به قلب قافله شد

#آرمان_صائمی
#حضرت_قاسم_شهادت


گشته پامال عموجان زچه این سان بدنت
پاره پاره شده از ضربت شمشیرتنت

تاکنار بدن تو به شتاب آمده ام
شده همرنگ دل غرقه بخونم بدنت

بدرقه کرد تورااشک ونگاهم که نبود
زرهی برتنت ای گل به جزاز پیرهنت

ازغم وداغ تو خون ریخته از چشم ترم
مثل لاله شده پرخون زچه جام دهنت

باز کن لب سخنی ازلب خاموش بگو
مانده درذائقه ی من عسلی از سخنت

رُخت ای ماه شب چارده ازخون ترشد
رفتی وماند فروغ رجز شب شکنت

گرچه حاجت به کفن نیست شهیدان رالیک
شده پیراهن خونین تن تو کفنت

درکنار تن صدچاک تو فریاد زنم
یادگار حسنم ،سوختم از سوختنت

به چه حالی ببرم سوی حرم جسم تورا
منتظر مانده به ره مادر غرق محنت

داغ برداغ دلم آمده گر می گریم
تازه شد داغ علی باغم پرپر شدنت

سوخت گرچه دل محزون «وفایی» امّا
صدهزاران دل عاشق شده بیت الحزنت


#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_قاسم_شهادت


ستاره بود که راهی آسمان شده بود
عزیز نجمه در آن بزم جان‌فشان شده بود

عروس قافله مبهوت از شتابش بود
زمان رفتن داماد کاروان شده بود

چقدر شکل نبردش شبیه استاد است
علی اکبر و عباس توامان شده بود

نقاب چهره‌اش افتاد، ضجه زد دشمن
خبر رسید به فتنه؛ حسن جوان شده بود

اشاره کرد به ازرق؛ نبرد شد خندق
شبیه حیدر کرار پهلوان شده بود

حریف او چو نبودند دوره اش کردند
دلاوریش بر آن کافران گران شده بود

مگر نه اینکه به داماد نقل می‌پاشند
ولی به قامت او سنگ‌ها روان شده بود

چقدر نیزه به پهلوش رفت و آمد کرد
شبیه فاطمه انگار امتحان شده بود

به آن نبرد اگر چه دوان دوان می‌رفت
ولی به خیمه عروجش کشان کشان
شده بود

#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی


https://t.me/+2tozhR4lwaU3MTY0
#حضرت_قاسم_شهادت


نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود

این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود

آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه
تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود

بی شک میان جسم او راهی نمی یافت
شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود

قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و
شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود

با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت
تنها نبود و شاه بالای سرش بود

#شهریار_سنجری

https://t.me/+2tozhR4lwaU3MTY0