🌷مدح و مرثیه🌷

#حضرت_زهرا_مدح
Channel
Logo of the Telegram channel 🌷مدح و مرثیه🌷
@ganjine5Promote
4.31K
subscribers
1.5K
photos
278
videos
5.56K
links
هدف مجموعه کانالهای (مدح و مرثیه) دسترسی آسان مادحین و ذاکرین محترم به متن نوحه هاست. @davodTahmorasi
#حضرت_زهرا_مدح



چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را

"ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را ، نه حیدر را ، نه هرگز خلق دنیا را

بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را

صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه ، دریا را

نشسته از الف تا یاء ، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را

حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را

زهی عفّت ، زهی عصمت ، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را

تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش ، طور سینا را

قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را

بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را

بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را

بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را

بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را

بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را

مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را

نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه میگویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را

دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را

کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را

گره وا میکند از کار شیعه ، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را

#عاصی_خراسانی
#حضرت_زهرا_مدح



چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را

"ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را ، نه حیدر را ، نه هرگز خلق دنیا را

بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را

صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه ، دریا را

نشسته از الف تا یاء ، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را

حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را

زهی عفّت ، زهی عصمت ، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را

تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش ، طور سینا را

قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را

بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را

بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را

بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را

بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را

بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را

بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را

مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را

نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه میگویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را

دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را

کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را

گره وا میکند از کار شیعه ، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را

#عاصی_خراسانی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


نوري كز آن حديقهٔ جنّت منوّر است
نور جمال زهرهٔ زهراي اطهر است

در وصف او گر امّ ابیها شنیده‌اي
اين خود يك از فضائل آن پاك گوهر است

احمد وجود پاك ورا روح خويش خواند
با اين كه خود به مرتبه روح مصوّر است

تنها نه دختر است رسول خداي را
كز رتبه بر ولي خدا نیز همسر است

حاكيست از وقايع ما كان و ما يكون
متن صحیفه‌اش كه به قرآن برابر است

در حیرتم چه مدح سرايم به حضرتي
كو را مديح‌خوان ز شرف ذات داور است

او هست عصمت‌الله و چندان شگفت نیست
كز چشم خلق تربت پاكش مستّر است

اي آفتاب برج شرف كافتاب چرخ
در آسمان قدر تو از ذّره كمتر است

جنّ و بشر براي شفاعت به نزد حق
چشم امیدشان به تو در روز محشر است


#صغیر_اصفهانی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


دخترِ طبعم ازسخن رشته به گوهر آورد
بهرِ نثارِمِدحتِ دختِ پیمبرآورد

دخترازین قبیل گرهست هماره تاابد
مادرروزگار ای کاش که دختر آورد

آورد ازکجا وکی ،مادردهراین چنین
فاطمه ای که مظهرِ قدرتِ داورآورد

چون که خداش برگزید ازهمهء زنان سزد
جاریه وکنیزِاو ساره وهاجرآورد

حق چوندید همسرش درهمه ممکنات ،ازآن
لازم و واجب آمدش خلقتِ حیدرآورد

چون که به خدمتش ملک فخر کنندبایدی
بوالبشرازنتاج سلمان واباذرآورد

پایهء قدروجاهش خواست کسی کندبیان
حامل عرش ،عرش را ،پایهء منبرآورد

ذوقِ وفائی ازتواش بود حلاوت این چنین
کزنیِ کلک صفحه را معدن شکّر آورد

بهرِ طلوع انجمن اشکِ عزاش بایدی
اخترِ طبعِ من زنو مطلعِ دیگرآورد

آه ازآن دمی که او روی به محشرآورد
جامهء نورِ دیدهء خویش زخون ترآورد

لرزه به عرشِ کبریا، رعشه به جسمِ انبیا
اوفتدآن زمان که او برکفِ خود سرآورد

نالهء یاحسین ازو سرزند آن چنان کزآن
گوشِ تمام اهل محشرزفغان کرآورد

مادراکبرش زپی مویه کنان بسان نی
ناله وبانگ یا بُنیّ درصفِ محشرآورد

روزجزا شود زسر شورقیامتی دگر
چون زجفا بریده سرقامتِ اکبرآورد

رشتهء جان اِنس وجان ،بگسلدآن زمان که آن
کاکلِ غرقه خون آن جَعدِ مُعنبر آورد

شافعِ عرصهء جزا اوفتدش زکف لِوا
بیدقِ واژگون چو عبّاسِ دلاور آورد

نایداگر شفاعت آن روز به خون بهای او
کیست که ایمنی درآن ورطه زآذر آورد

هست وفائیش امید آن که به روز رستخیز
ازاثرِ شفاعتش چهره منوّر آورد


#ملا_فتح_الله_شوشتری متخلّص به #وفائی ،دیوان ،چاپ سنگی ،صفحهء ۳۴

#وفائی_شوشتری
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است

اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است

وقتِ عرضِ دستبوسی اش،مدینه دیده بود
زودتر از دیگران،شخص پیمبر حاضر است

لیلة القدر است..،قدرش قابل توصیف نیست
گرچه از آغاز خلقت فیض منبر حاضر است

ساختار پنج تن را حولِ زهرا ساختند
فاطمه در قلب آن مانند محور حاضر است

در کلاس فاطمه اعجاز را باید شناخت
فضّه در تائید آن با کوهی از زر حاضر است

وقتِ سختی فاطمه پشت مرا خالی نکرد
وقت حلِّ مشکلِ فرزند ، مادر حاضر است

حاجتم را تا که گفتم ، زود زهرا رفع کرد
طفل تا لب تر کند ، نانِ معطر حاضر است

هم طراز شأنِ اقیانوس جز دریا نبود...
در کنارِ نام زهرا نامِ حیدر حاضر است

زیرِ چتر چادرش معراج را حس می کنیم
رُشد خواهی کرد هرجایی که بستر حاضر است

فاطمه تقدیر من را نذر عطشانش نوشت
از طفولیّت برایم نقشِ نوکر حاضر است

گُم نخواهد کرد ما را بین آن هُولُ وَلا
بانوی قامت‌خمی که صبحِ محشر حاضر است

شال حیدر وا شد امّا دست زهرا وا نشد
فاطمه پای علی تا روز آخر حاضر است
.
تیزی مسمار کافی بود مادر جان دهد...
آه! پهلویش برای ضربه‌ی در حاضر است؟!


#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه



کرده خدا بهشت را خلق برای فاطمه
بوی بهشت نشنوی جز به ولای فاطمه
 
منطق لال من کجا مدح و ثنای وی کجا
کرده خدای لم یزل مدح و ثنای فاطمه
 
خلقت کائینات را پنج نفر که علتند
کیست میان پنج تن رکن، سوای فاطمه
 
جمله بنام فاطمه کرده خدا معرفی
معتبر است این سخن، قول خدای فاطمه
 
فاطمه است و باب او فاطمه است و شوهرش
فاطمه است و آل او، آل عبای فاطمه
 
از رخ تابناک او منفعل است آفتاب
منفعلم بگویم از شرم و حیای فاطمه
 
معنی لفظ کوثر است ام شبیر و شبر است
طاهره و مطهره کنیه برای فاطمه
 
دختر ختم انبیاء همسر شاه اولیاء
چشم امید ما سواء سوی عطای فاطمه
 
عفت و عصمت و شرف از ید قدرت خدا
دوخته جامه ای است بر قد رسای فاطمه
 
گر خود او نمی شدی جزء عوالم جهان
کون و مکان نمی شدی جزء بهای فاطمه
 
عقل بسیط کی کند درک جلال و شوکتش
سجده برند قدسایان بر کف پای فاطمه
 
عرض صراط می شود پهن تر از درازیش
وصل شود اگر بدو تار ردای فاطمه
 
گفته نبی ابطحی علت غائی جهان
جان من و جهانیان باد فدای فاطمه
 
جسم من است فاطمه، روح من است فاطمه
باعث رنجشمم بود رنج و اذای فاطمه
 
مهر خدا است مهر او، قهر خداست قهر او
علت لطف لم یزل لطف و رضای فاطمه
 
گر بتو(سعدی زمان)خود نکند عنایتی
کی بودت لیاقتی بهر رثای فاطمه
 
یافته است از او بهاء عزت و رفعت و شرف
قدر و شرافتش شده درد و بلای فاطمه
 
صورت حور او کجا سیلی ملحدی کجا
گشته کبود صورت ماه لقای فاطمه

#سیدرضا_حسینی
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه


وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش

عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش

چادر نماز فاطمه شأنش نبوت است
شأنی که برتر است ز نوح و نبوتش

آن از نجابتش که گرفته ز کور رو
رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش

خانه به خانه منّت انصار را كشيد
مانند کوه پشت علی بود غیرتش

از سیلیِ به صورت زهرا گذر نکرد
محشر درست كرد خداوند بابتش

ماندم چگونه بر در خانه لگد زدند
جبريل با اجازه می آمد به خدمتش

تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی... صِرتُ کَالخیال
حال علی خراب شد از شرح حالتش

تا دست او شکسته شد قلب علی شکست
کم میرود به خانه علی از خجالتش

زهرا سپرد تشنه نماند لب حسين
مانند چوب، خشک شد آخر وصيتش

با بازوی شکسته ی خود دوخت پیروهن
اما به دست شمر هدر رفت زحمتش


#یامظلوم
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


ای خدا منتظر زمزمه‌ی «یا رب» تو
وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو

خانه‌ی خشت و گلت کعبه‌ی عرش الرحمان
از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان

چادر عصمتت از پرده‌ی اسرار قِدَم
زده بر پیرهنت دست توسل آدم

دختر ختم رسل مادر پیغمبرها
سایه‌ات روز ازل بر سر پیغمبرها

مهر تو داد گِل حضرت آدم را روح
نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح

پله‌ی تخت تو پیشانی عرش ازلی‌ست
تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علی ست

قنبر درگه تو رتبه‌ی آدم دارد
فضه‌ات معجزه‌ی حضرت مریم دارد

ای خدا گفته سلام و صلواتت هر دم
کیستی تو که پدر گفت فدایت گردم؟

اولین مطلع حسن ازلی کیست؟- تویی
رکن ارکان علی و، رکن علی کیست؟- تویی

هرچه گفتیم و نگفتیم از آن اولایی
تو همان فاطمه‌ای فاطمه‌ی زهرایی

چار بانوی بهشتند ارادت‌مندت
هشت تن حامل عرش ازلی پابندت

دست تو دست خداوند تعالاست مگر
که بر آن خم شده و بوسه زده پیغمبر؟

روح گهواره‌ی فرزند تو را جنباند
آسمان گردد و دستاس تو را گرداند

چهره بر خاک سر کوی تو آورده نیاز
کرده پرواز به هنگام نماز تو نماز

خلق ناگشته، در آغوش خدا بودی تو
نه خدا، نه ز خداوند جدا بودی تو

سرور عالم بر همسریَت فخر کند
پدرت احمد بر مادریَت فخر کند

تو همان سیب بهشتی که خداوندِ وَدود
شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود

چه به خلق و چه به خوی و چه به خلق و چه سرشت
تو بهشتی تو بهشتی تو بهشتی تو بهشت

در صف حشر تو امید گنهکارانی
دوزخ و نار به فرمان تو، تو سلطانی

حکم، حکم تو و فرمان تو فرمان خداست
عفو، عفو تو و غفران تو غفران خداست

این ندا می‌رسد از جانب ذاتِ الله
فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه

تو بگو تا که ببندیم در دوزخ را
تو بگو تا که کنم گل شرر دوزخ را

تو بگو تا که عذاب از همگان برداریم
دوزخی ها را در گلشن فردوس آریم

من خدایم ولی امروز خدایی با توست
حکم آغاز ز تو حکم نهایی با توست

تو بگو دشمنتان را به سوی نار کشم
تو بخواه از من تا ناز گهنکار کشم

تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم
تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم

در کنار پدر و شوهر و مام و پسرت
تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت

بر سر دست تو یک پیرهن خونین است
همه گویند که اسباب شفاعت این است

دوزخ و نار در آن روز بوَد پابستت
دست عباس علمدار به روی دستت

چشم یک خلق گنه‌کار به سوی دستت
پیکر پاک دو شش ماهه به روی دستت

همه در وحشت میزان و حسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب!

پیش رویت سر خونین اباعبدالله
تویی و حنجر خونین اباعبدالله

همه را رنگ ز رخسار پریده آن روز
همه گریند به رگ‌های بریده آن روز

تا که از شانه‌ی خود کوهِ گنه بردارند
چشم بر خون گلوی علی اصغر دارند

بر شفاعت نگه نور دو عینت کافی‌ست
نخی از پیرهن سرخ حسینت کافی ست

گرچه بر دامن لطفت همه را دست رس است
بدن له شده‌ی محسن ششماهه بس است

همه از هم بگریزند و تو در اوج جلال
کنی از لطف و کرم شیعه‌ی خود را دنبال

عفو بر خاک ره شیعه‌ی تو سر فکند
چادر خاکی تو، سایه به محشر فکند

بس که از چادر خاکیت کرم می بارد
قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد

به شرار جگر و ناله و سوزت سوگند
به مناجات شب و گریه‌ی روزت سوگند

که به آن جانی غدار محبت نکنی
قاتلت را به صف حشر شفاعت نکنی

ظلم و جور ستم بی‌عددش یادت هست
جای دست و ضربات لگدش یادت هست

یاد داری که چگونه حسنت می لرزید؟
نفس شوهر خیبر شکنت می لرزید

خاطرت هست که سوزاند دل مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را

خاطرت هست که از درد به خود پیچیدی؟
خاطرت هست که داغ پسرت را دیدی؟

شیعه در حشر بلند است به گردون دادش
شیعه هرگز نرود غصب فدک از یادش

شیعه با اشک غریبانه‌ی تو سوخته است
قرن ها پشت در خانه‌ی تو سوخته است

شیعه تا جان به تنش هست شریک غم توست
شیعه سوز جگرش از نفس «میثم» توست

#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه

 
جلوه هفت فلك از اثر فاطمه است
گوهر زهد و حيا تاج سر فاطمه است

هركجا بگذرى از ملك فنا تا ملكوت
سخن فاطمه است و خبر فاطمه است

سایه ی چادر او بر سر ما گسترده است
هرچه داريم ز فيض نظر فاطمه است

كوثر عشق على خير كثير است ببين
زمزم آئينه‏ اى  از چشم تر فاطمه است

كهنه پيراهنِ در شام زفاف او را بس
جامه ی بخشش و تقوى به بر فاطمه است

مسجد شهر مدينه به تماشا بنشست
كه جهان بسته به آه جگر فاطمه است

قامت چرخ فلك پيش بزرگيش خم است
گرچه از بار ستم ، خم كمر فاطمه است

گرچه درياى صبورى است ولى غصه و آه
مونس زندگى مختصر فاطمه است

خون پهلوش به ديوار و در خانه نوشت
مرگ در راه ولايت هنر فاطمه است

پيشمرگ على خانه نشين شد هرچند
پشت در محسن پرپر سپر فاطمه است

آنشب از طرز نگاهش دل مولا فهميد
لحظه ی سخت وداع و سفر فاطمه است

آتش درد نه تنها دل در را سوزاند
سينه ی اهل ولا شعله ور فاطمه است

گرچه از كوچه بر او خاطره خوبى نيست
كوچه كوچه دل ما رهگذر فاطمه است


#کمیل_کاشانی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


یارب نرسد آفتی از باد خزانش  
آن یاس که شد دیدۀ نرگس نگرانش 

هربار که می‌خواستم از او بنویسم 
دیدم که حیا کرده به صد پرده نهانش 

در پردۀ ابهام، زبان شعرا سوخت 
از بس‌که ندیدند کران تا به کرانش

ناموس خدا بود که می‌خواست نبیند 
اندازۀ یک بیت به شعر دگرانش

می‌خواست که قدرش نشود بر همه معلوم
مانند شب قدر به ماه رمضانش

آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست
غیر از ملَک وحی کسی نامه‌رسانش

وقتی که به در می‌زند از شوق بلند است 
از سینۀ جبریل صدای ضربانش

سرچشمه‌اش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست 
خونی که دویده‌ست میان شریانش… 

کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت 
جایی که خدا سوره فرستاده به شانش 

یعنی که پس از «اَنَّ علیّاً وَلیُ الله» 
یک فاطمه کم داشت مؤذن به اذانش

این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است
نَفسی‌ست که مانند نَفَس بسته به جانش

زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت 
بیهوده در این خاک نگیرید نشانش…

والعصر… که فرزند همین فاطمه، مهدی‌ست
ما منتظرانیم، خدایا برسانش


#عباس_شاه_زیدی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطميه


‏فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد
برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد

هر زمان از راه می آمد رسول الله هم
محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد

در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت
شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد

شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت
روبروی او به جای سایه بان می ایستاد!

گر زیارت نامه‌ی کوتاه او در آن نبود
بی گمان قلب مفاتیح الجنان می‌ایستاد

وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست
وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد

من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد
گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد

‏من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند
مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد

دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین
کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد

بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش
لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد


#زخم_حسینی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


استعانت گر کند ما را خدای فاطمه
سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه

یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد
هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه

گریه کن های حسینش را شفاعت میکند
دست عباس است روی دست های فاطمه

بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر
انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه

تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است
کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟

رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد
دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه

مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته
بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه

میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد
گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه

کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی
شانه های کودکانش شد عصای فاطمه

آب می ریزد برای بچه هق هق می کند
ای به قربان حسین سر جدای فاطمه

#یامظلوم
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


سائلم بر سفره اى که سفره دارش فاطمه است
هرکه مى آید کنار آن کنارش فاطمه است

معنى خیر کثیر این است, اگر لطف خدا
بر زمین جارى است قطعاً آبشارش فاطمه است

شوق پیغمبر ببین بوسه به دست فاطمه است
تاج پیغمبر نگین افتخارش فاطمه است

گر به کعبه رو نمودم زادگاه مرتضى است
گر به کعبه تکیه کردم مستجارش فاطمه است

فاطمه قبرى نمى خواهد نجف وقتى که هست
مرتضى نقش روى سنگ مزارش فاطمه است

پنج بار از آن کسا خورشید اگر بیرون زده
مطمئناً منشاء هر پنج بارش فاطمه است

به تلافى دویدن هاى بین کوچه اش
ناقه اى دارد قیامت که سوارش فاطمه است

هرکه اینجا نوکرى کرده خیالش راحت است
آنکه محشر مى دود دنبال کارش فاطمه است

آنکه در وقت اسیرى با سلاح خطبه اش
کوفه را ساکت نمود آموزگارش فاطمه است

زور بازویش چهل تن را به زانو مى زند
حیدرِ تنها سپاه استوارش فاطمه است

مى چکد از دامنش خون, مى چکد اشک از رخش
باغ سرسبز ولایت لاله زارش فاطمه است

محسنى که ثلثى از سادات مى ماندند از او
پشت آن دیوار حالا سوگوارش فاطمه است


#حسین_قربانچه
#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه


ای معجرت نجابت و ای چادرت حجاب
در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب

ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم " وضو بگیر!
دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب

بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین
هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب

لبریزِ مهربانی تو می شود پدر
وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب

از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت
از اشک توست آبروی عترت و کتاب

گرچه شکست بازوی انسیه باغلاف
با آنکه بسته بود ید الله با طناب

کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟
کی موج خسته می شود از قهر پیچ و تاب؟

وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش
در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟

مولا سوال کرد که ای محرم علی
آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟

مولا سوال کرد و در آن غسلِ نیمه شب
معلوم شد سوال علی نیست بی جواب!


#سیدروح_الله_موید
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است

طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ...،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است

شوق ختم‌المُرسلینی ، دست‌بوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است

کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است

حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است

روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادم‌پرور است

مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است

کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست
بخششِ حدِّ‌اَقلیِّ تو حدِّ‌اکثر است

بی‌نیازی از فدک‌های زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریه‌ی تو چشمه،چشمه کوثر است

تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست...
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است

سایه‌‌ی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!

مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است

عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است

این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است

یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
.
.
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است

تیزیِ مسمارِ کج‌رفتار با پهلو چه کرد؟!...
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است


#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه

روزی که غیر نام تو از بر نداشتیم
حرفی برای صحبت دیگر نداشتیم

شأن نزول آیه لولاک، فاطمه است
زهرا نبود احمد و حیدر نداشتیم

زهرا اگر نبود نشان از نبی نبود
زهرا اگر نبود پیمبر نداشتیم

زهرا اگر نبود علی ناشناس بود
ما هم خبر ز ساقی کوثر نداشتیم

زهرا اگر نبود حسین و حسن نبود
یار کریم و سید محشر نداشتیم

زهرا اگر نبود خدا هم غریب بود
در بندگی نمونه برتر نداشتیم

گمراه میشدیم در این ظلمت غریب
گر پرتویی ز زهره اطهر نداشتیم

زهرا اگر نبود سما بارشی نداشت
از خاک مرده رزق مقرر نداشتیم

زهرا اگر نبود دگر خلقتی نبود
این عرش و فرش وکرسی و دفتر نداشتیم

روزی که هست: "یوم یفروا من الاخیه"
آواره می شدیم، چو مادر نداشتیم
#حضرت_زهرا_مدح



می نهم سر به درگهی که دراو
آسمان فرش آستان باشد

می برم التجا به درگاهی
که مطاع پیمبران باشد

قرة العین مصطفی زهرا
که شفیع جهانیان باشد

در حمایت به خلق عرصهٔ حشر
مهربان تر ز مادران باشد

سایبان حریم منزلتش
آسمانی بر آسمان باشد

از چراغ وجود او دایم
روشن این تیره خاکدان باشد

در شفاعت به امت پدرش
بسکه دلسوز و مهربان باشد

سبزهٔ تربت مبارک او
سر به سر بوی مادران باشد

گرد نعلین زایر حرمش
نور چشم جهانیان باشد

فرق در عرش و کرسی قدرش
از زمین تا به آسمان باشد

پیکرم را ضعیف همچو کمان
پوستی گر بر استخوان باشد

تیر طعنم به جانب خصمش
تا بود جان به تن روان باشد

پدر نامدار توست آن کو
سبب خلقت جهان باشد

صاحب خانهٔ تو بعد رسول
بهترین جهانیان باشد

گرد راه دو نور دیدهٔ تو
قرة العین انس و جان باشد

دیگری در علو رتبهٔ جاه
چون تو حاشا که در جهان باشد

بر در مطبخ تو از انجم
آسمان ریزه چین خوان باشد

چون صدف در گلوی بدخواهت
قطرهٔ آب استخوان باشد

#جویای_تبریزی
#حضرت_زهرا_مدح


هزاران دور اگر سرگشته، این دارِ فنا گردد
کجا پیداشود ذاتی که چون خیرالنّسا گردد

به عالَم کو کسی مادر ،خدیجه ،باب ،چون احمد
حسینی باحسن فرزند و شوهرمرتضی گردد

چوزهرا مادری باید پسرهمچون حسین آرد
که از دهربلایِ کربلا ،قالوا بلی گردد

نه هردُختِ نبی ،مخدومهء اهلِ سما باشد
زنی مردانه باید ثالثِ آلِ عبا گردد

نه هرزن می تواند زوجهء شیرِ خدا باشد
هم او خوشنود بافقر وسخایِ مرتضی گردد

اگر حوّا بدانستی که چون او دختری دارد
چرا بگریستی گر صد، چوهابیلش فنا گردد


تورا چون درجوانی ،جای دربیت الحزن باشد
خوشا گلزار عالم سربه سرماتم سرا گردد

تورا گرزین زمانه بهره درد و محنت و غم شد
به عالم کاش شادی چون طلا و کیمیا گردد

کجا زیبد چو من ،مدحِ کسی گویم که درعالم
که حورش خادمه ،جبریل دربانِ سرا گردد

ولیکن هرقدر خورشید محبوب است درعالم
چو حِربا نیست شیئی ،محوِ آن نور وضیا گردد

ایا خاتونِ محشر چشم دارد "فانی "بیدل
که عفوت روز محشر شافعش از جرمها گردد


مرحوم #نصرالله_خان_اصلانی کَهاردی
#فانی
#حضرت_زهرا_مدح


دنیاست چو قطره ای و دریا زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا

قدرش بود امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک فردا زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود
عالم چو الفبا شد و معنا زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش لولاک
کی می شدی آفریده لولا زهرا

طاها و علی دو بیکران دریایند
وآن برزخ ما بین دو دریا زهرا

او سرّ خدا و لیلة القدر نبی است
خیر دو سرا درخت طوبی زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر
بر مسند افتخار یکتا زهرا

در آل کسا محور شخصیّتهاست
مابین اَب و بَعل و بنیها زهرا

سر سلسله ی نسل پیمبر کوثر
سرچشمه ی نور چشم طاها زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی اُمّ ابیها زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد
امروز نگهداشته بر پا زهرا

از احمد و مرتضی چه باقی ماند
از مجمعشان شود چو منها زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر
یک زن نبود سواره الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافی است برای شیعه تنها زهرا

حیف است حسانا که در آتش سوزد
آن شیعه که ورد اوست زهرا زهرا

#حبیب_الله_چایچیان #حسان
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه


سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت

تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرایی تو زهرایی تو زهرا

تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمه للعالمینی

تو بسم الله سماواتت کتابند
تو خورشیدی و عالم آفتابند

جنان یک ذره از دامان باغت
جهان یک شعله از نور چراغت

ملک موج لطیفی از نگاهت
فلک گرد حقیر از گرد راهت

حیات عشق از خون حسینت
بلندی خاکبوس زینبینت

شرافت مستمند صبح خیزت
حیا تصویری از ظلّ کنیزت

نیایش سائل بیت گلینت
دعا را سجده بر خاک زمینت

مزار مخفی ات مخفی است در دل
سبک مغزان تو را خوانند در گل

کرامت حسنی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت

امامان آبرومند جلالت
امیر مؤمنان محو کمالت

پیمبر عاشق راز و نیازت
خدا فخریه دارد بر نمازت

بهشت قرب احمد سینه توست
ضمیر خلق در آیینه توست

مکان عبد ذلیلی در ره توست
زمان مرهون عمر کوته توست

همه دشت کویرند و تو گلشن
همه شام سیه تو صبح روشن

همه سوز درونند و تو داغی
همه تاریکی اند و تو چراغی

همه جسم ضعیفند و تو جانی
همه قطره تو  بحر بیکرانی

تو دریا کشتی ات دل های آگاه
تو کوثر ساقی فیضت ید الله

ملک یا حور یا آدم که هستی
که می داند که هستی یا چه هستی

جهان از رازها بس پرده انداخت
سر مویی تو را نشناخت نشناخت

تو سر ناشناس انبیایی
تو آن  عبدی که سر تا پا خدایی

تو استاد و جهان دانشگه توست
تو قرآن و علی بسم الله توست

الا ای مام باب آفرینش
همه ذریه ات ارباب بینش

تو چونان دختی ای دادار منظر
که باب خلقتت فرمود مادر

تمام آفرینش پای بستت
پیمبر خم شد و بوسید دستت

گنهکاران چو رو در محشر آرند
همه چشم شفاعت بر تو دارند

به جز باب عنایاتت دری نیست
تو گر نایی به محشر محشری نیست

اگر گیرد کسی از خلق دستی
تو هستی و تو هستی و تو هستی

به محشر ناقه ات چون پا گذارد
سحاب رحمت از هر سو ببارد

عقوبت در نگاهت سایبانی
شفاعت ناقه ات را ساربانی

به محشر از فراز چرخ گردون
ندا خیزد که این الفاطمیون

همه حوران به استقبال خیزند
برات عفو پیش پات ریزند

شود تا نازنین قلب تو خرسند
ببخشند و ببخشندو ببشخند

چنان گردد که از فرمان دادار
بگردد عفو دنبال گنه کار

بهشت خویش را تا در گشاید
خدا را هم شفیعی چون تو باید

تو سر تا پا بهشت مصطفایی
تو جانان علی مرتضایی

سرایت جنت ای خاکم بدیده
بهشت و شعله آتش که دیده

که دیده حور در آتش بسوزد
که دیده باغ جنت بر فروزد

چه گویم با که گویم منطقم لال
که قرآن شد به بیت وحی پامال

چه نیکو  با تو هم دردی نمودند
که با آتش در بیتت گشودند

عدو حق ذو القربی ادا کرد
ز قرآن قل هو الله را جدا کرد

گمانم مرتضی شد کشته آن روز
که بشنید از تو آن فریاد آن روز

از آن اعدا تو را حرمت شکستند
که یارانت همه خامش نشستند

در اینجا بسته نطق(میثم)توست
سخن کوچکتر از شرح غم توست

#غلامرضا_سازگار
More