فایده ادبیات؟
بورخس همیشه از این پرسش که "فایده ادبیات چیست؟" برآشفته می شد. او این پرسش را ابلهانه می شمرد و در پاسخ آن می گفت: "هیچ کس نمی پرسد فایده آواز قناری و غروبی زیبا چیست؟ اگر این چیزها وجود دارند و اگر به یُمن وجود آنها، زندگی حتی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوه زاتر می شود، آیا جست و جوی توجیه عملی برای آنها کوته فکری نیست؟"
اما این پرسش، پرسش خوبی است؛ زیرا رمان و شعر نه آواز پرنده اند و نه منظره فرونشستن آفتاب در افق؛ چراکه رمان و ادبیات نه تصادفی به وجود آمده اند و نه زاییده طبیعت اند؛ این دو حاصل آفرینش انسان اند. بنابراین جای دارد که بپرسیم چگونه و چرا پدید آمده اند و غایت آنها چیست و چرا این چنین دیرنده و پایدارند.
آثار ادبی، به صورت اشباحی بی شکل در خلوت آگاهی نویسنده زاده می شوند و عاملی که این اشباح را به آگاهی او رانده، ترکیبی است از ناخودآگاه نویسنده و حساسیت او در برابر دنیای پیرامونش و نیز عواطف او. همین چیزها هستند که شاعر یا راوی در کشمکشی که با کلمات دارد رفته رفته به آنها جسمیت، حرکت، ضرباهنگ، هماهنگی، و زندگی می بخشد. این البته زندگیی ساختگی است، زندگی خیالی، زندگیی ساخته شده با کلمات است؛ با این همه، مردان و زنان در طلب این زندگی ساختگی هستند، برخی پیوسته و برخی گاه گاه و این از آن روست که زندگی واقعی برای آنان چیزی کم دارد و قادر نیست آنچه را که می خواهند به ایشان عرضه کند.
ادبیات با تلاش یک فرد پدید نمی آید. ادبیات زمانی هستی می یابد که دیگران آن را همچون بخشی از زندگی اجتماعی پذیرا شوند و آنگاه ادبیات به یمن خواندن، بدل به تجربه ای مشترک می شود.
یکی از اثرات سودمند ادبیات در سطح زبان تحقق می یابد. جامعه ای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه ای که مهم ترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می کند. همچون جامعه ای از کرو لال ها دچار زبان پریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتدایی اش، مشکلات عظیمی در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می کند. آدمی که نمی خواند، یا کم می خواند، یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالاتی در بیان دارد. این آدم بسیار حرف می زند، اما اندک می گوید؛ زیرا واژگانش برای آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مسئله تنها محدودیت کلامی نیست. محدودیت فکر و تخیل نیز در میان است. مسأله فقر تفکر نیز هست؛ چراکه افکار و مفاهیم که ما به واسطه آنها به رمز و راز وضعیت خود پی می بریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده، و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات می آموزیم. هیچ یک از انواع علوم و هنرها نمی تواند در غنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیات را بگیرد.
چرا ادبیات: ماریو بارگاس یوسا، ترجمه عبدالله کوثری، نشر لوح فکر.
🍁🍁♧▬▬▬
❄️•
@GaleryeTasavireAdabi♧▬▬▬
❄️❤️❄️▬▬▬♧