✅خاموش تخلص
مولانا نیست.
به اعتقاد من شيوۀ سرايش
مولانا سوررئاليستي است و همۀ ويژگيهاي شاعران سوررئاليست را در كار او سراغ توانيم كرد. ديوانگي، رؤيا، انتظار پيامهای غيبي، پذيرش سخن ناخودآگاه به عنوان شعر، زايش معاني از الفاظ، تداعی آزاد و آفرینش خود به خودی، همه از بنیادهای سوررئالیزم اند که بیکم و کاست
مولانا را در کار شاعری از آنها بهرهور میبینیم: «هر کجا که قوۀ تخیّل بدون قید و بندِ روح نقّاد و ذهن خردهگیر، آزادانه تجلّی کند، واقعیت برتر رخ مینماید.»
سرایش
مولانا بیمیانجی روح نقّاد و ذهن خردهگیر او صورت میگرفته است. به همین دلیل مانند سوررئالیستها در بند خطاهای لفظی و هنجارستیزیهای نحوی و نگارشی نبوده است. حتّی در صدد اصلاح شعر خود پس از سروده شدن برنمیآمده است. این همان ویژگی سوررئالیستهاست. آنان به دستور زبان و آیین نگارش اعتنایی ندارند و به این بیاعتنایی خود میبالند. معتقدند که باید در سرودن، هرگونه کوشش ارادی را طرد کرد زیرا دخالت وجدان خودآگاه، صفای الهام را تیره میکند.
در دیوان شمس این الفاظ اند که معانی را میآفرینند و شعر سوار بر ناخودآگاه شاعر به پیش میتازد. تنها در پایانۀ غزلها روند خلّاقیت تضعیف میشود و همین باعث میآید که دخالت خودآگاهی به ختم سرودن بیانجامد. همین است که
مولانا از آن به تر کردن دف خود تعبیر میکند:
هلا خموش که دیوان، دف تو تر کردند
کانیس دفتری و طالب دواوینی.
این که میخواهم مخاطبان را متقاعد کنم که شیوۀ سرایش
مولانا فی البدیهه، گفتاری و با حضور مخاطب و مخاطبان است بحث اصلی من نیست اما لازمۀ توجیه وجود واژههای خاموش و خموش و خامش و خمش و همۀ الفاظی که دلالت بر سکوت دارند در خواتیم غزلها همین است. جلال الدّین صرفاً به دلیل شفاهی بودن شعر خویش در پایانههای غزلها خود را به خاموشی فرا میخوانده و وضعیّت خویش را به حاضران اعلام میکرده است.
@Gahneviseآنان که تخلّص او را خاموش و مخفّفات آن حتّی دالهای هم معنای خاموش دانسته اند، از درک این واقعیت غافل بوده اند. با این همه برای من موجب شگفتی است که چگونه نتوانسته اند دریابند که هیچ شاعری تخلّص خود را به صورتهای گوناگون تلفظ نمیتواند کرد.
حافظ به عنوان تخلّص شمس الدّین محمد، همیشه حافظ خواهد بود و هرگز به صورت حفظ و حفیظ و محفوظ و دیگر همخانوادههای آن، تخلّص خواجه قرار نمیتواند گرفت. همۀ ادیبان روزگار، به اعتقاد من در باب این که تخلّص
مولانا جلال الدّین خاموش بوده است به بیراهه رفته اند و حافظ راست گفته است که زهد رندان نوآموخته راهی به دهی است!
این اشتباه از آنجا پیش آمده است که شادروان الفت اصفهانی با تأمّل در پایانههای غزلهای دیوان شمس و ملاحظۀ کثرت کاربرد کلمۀ خاموش و مخففّات آن، این واژه را تخلّص
مولانا انگاشته است. و ظاهراً مؤلّف تذکرۀ نصرت، این ظن او را تأیید کرده است. شادروان الفت اصفهانی همان ادیبی است که رباعیات
مولانا را با عنوان«رباعیات
مولانا جلال الدین خاموش» انتشار داده است. استاد بدیع الزمان فروزانفر در کتاب «زندگانی
مولانا جلال الدین محمد» در صفحات ۱۴۸ و ۱۴۹ و ۱۷۹ از قول دوستی که همان الفت اصفهانی است تخلّص
مولانا را خاموش دانسته است: «در خاتمۀ اکثر غزلها این کلمه را به طریق اشارت و تلمیح گنجانیده است.» سپس از قول استاد مدرس رضوی یادآور شده است که سخن الفت را تذکرۀ نصرت که در کتابخانۀ مدرسۀ عالی سپهسالار به شمارۀ ۲۷۳۰ نگهداری میشود تأیید میکند.
دکتر محمد استعلامی نظر صائبتری ارائه کرده است. وی بعد از نقل این مطلب که تخلّص
مولانا را خاموش و مخفّفاتش دانسته اند مینویسد: «اما در این مورد نیز غالباً این کلمات صورت تخلّص ندارد و در ترکیب کلام یک لفظ عام است.» دکتر زرینکوب در سر نی، ج ۳، ص ۷۵۷ ضمن بحث در چند و چون ناتمام ماندن مثنوی، اظهار میدارد که
مولانا در پارهای از غزلیات خود خاموش تخلّص میکرده است. این دانشمند در اثر دیگر خود: با کاروان حلّه، آورده است: «مجموعۀ غزلیات
مولانا به دیوان کبیر و دیوان شمس تبریزی مشهور است. در بیشتر این غزلها، تخلّص شاعر، خاموش، خمش و یا چیزی است که حاکی از این معنی باشد.»
درخور تأمّل است که استاد بزرگوار، گذشته از واژۀ خاموش و مخفّفات آن، همۀ واژههایی را هم که معنای سکوت را میرسانند، به عنوان تخلّص
مولانا پذیرفته است! این خطا را مولویشناسان غربی هم به تبع محققان ایرانی مرتکب شدهاند.
برگرفته از جستار «خاموش تخلص
مولانا نیست.»
#قدمعلی_سرامی #مولانانقل از
👇@drghadamalisarami