* اعضای یکدیگرند یا اعضای یک پیکرند؟!
از ص 126ر تا 130ر نسخۀ ش 2900 کتابخانۀ مغنیسا، رسالهای به ثبت رسیده که در پایان آن چنین آمده است:
«رسالةالظرفا تألیف شیخ نجمالدین دایه مؤلف کتاب مرصادالعباد منالمبدء الیالمعاد قدسالله روحهالعزیز»
یعنی کاتب نسخه، رسالهای را به نجم رازی نسبت داده که تا به اکنون نشانی از آن نبوده است. نه دکتر امینریاحی در تصحیح مرصادالعباد و رسالهالطیور، نه دکتر شفیعی کدکنی در تصحیح مرموزات اسدی، نه جناب تفضلی در تصحیح رسالۀ عشق و عقل و نه استاد مینوی در مقدمهای که بر احوال و آثار نجم رازی نوشته، هیچ یک سخنی از این رساله نگفتهاند.
رسالههای مختلفی در این مجموعه به ثبت رسیده که در پایانِ رسالۀ «مناظراتسلطانالعشق باصحاب حضرةالعقل» اثر خواجه صائنالدین، تاریخ 878ق به ثبت رسیده است. خط کاتب این رساله با رونویسِ رسالۀ منسوب به نجم رازی متفاوت است؛ اما از قرائن معلوم است که تاریخ کتابت این رساله نیز سدۀ نهم است.
از کتاب مرموزات اسدی نیز فقط یک نسخه شناسایی شده و دکتر شفیعی کدکنی با استناد به همان تکنسخه به تصحیح آن مبادرت کردهاند. ایضا از رسالهالطیور نیز فقط یک نسخه موجود بوده و دکتر امین ریاحی با تکنسخۀ مذکور به تصحیح آن پرداختهاند. لذا، صرفاً تک نسخه بودن رسالهالظرفا تاکنون، نمیتواند در نسبت آن به نجم رازی خللی وارد کند. چنانکه میدانیم اصل این رساله در مغنیسای ترکیه نگهداری میشود و نجم رازی نیز بعد از فرار از حملۀ مغول در همان سامان میزیسته است.
نکتۀ دیگر این که به مانند آثار دیگر نجم رازی، این رساله نیز حاوی اشعاری است؛ اما از اشعار نجم رازی که در کتب دیگر وی به ثبت رسیده در این متن اثری نیست؛ این امر صحت انتساب این نوشته به نجم رازی را شبههناک میکند (توضیحات بیشتر در گروه گاهنامه).
در این بین، نکتهای مهم جلب توجه میکند. اگر نسبت این رساله را به نجم رازی بپذیریم، با عنایت به اینکه نجم رازی حدود 40 سال پیشتر از سعدی درگذشته است، به نظر میرسد، بتوانیم این متن را منبع سعدی برای شعر معروف «بنی آدم اعضای ...» بخوانیم که اتفاقاً ضبط «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را تأیید میکند. سال مرگ نجم رازی را 654ق گفتهاند و سال تألیف گلستان که حاوی شعر بنیآدم است 656ق است. حداقل میتوان این مضمون را مورد پسند نویسندگان سدۀ هفتم دانست، بی آنکه در تصرّف سعدی بوده باشد.
نویسندۀ رسالهالظرفا گوید: «دوستان را چنان باید داشت که هر یک چون عضویاند از اعضای او چون چشم و گوش و زبان [بنی آدم اعضای یکدیگرند] هر عضوی از دیگری دربایستهتر ... هیچ آفریدۀ عاقل قاصد هلاک اعضای خود نشود [که در آفرینش ز یک گوهرند]... چنانکه اگر عضوی را آفتی رسد یا رنجی حادث شود [چو عضوی به درد آورد روزگار] مال فدا باید کردن تا آن عضو صحّت یابد [دگر عضوها را نماند قرار] ... دوستان را باید همین مراتب نگاه دارد» ( [ ] از نگارنده است).
اما در سدۀ هفتم، مولانا نیز در فیهمافیه سخنی در همین مضمون دارد که سخت یادآور شعر سعدی و سخن نویسندۀ رسالهالظرفا است:
«درویشان حکم یک تن دارند. اگر عضوی از اعضا درد گیرد باقی اجزا متألم شوند: چشم دیدن خود بگذارد و گوش شنیدن و زبان گفتن ... شرط یاری آن است که خود را فدای یار خود کند ... زیرا همه رو به یک چیز دارند و غرق یک بحرند» (فیهمافیه ص199، به تصحیح فروزانفر، انتشارات نگاه).
خلاصه اینکه تاکنون معلوم شده محققان سدۀ هفتم، این مضمون را شبیه به هم به کار برده و از ظنّ خود، خاصیت گروه بودن را در این دیدهاند که اعضای آن میتوانند و باید به مثابه اعضای یکدیگر باشند و ایشان را در حکم یک تن و وجود واحد دیدهاند؛ تفاوت کاربرد این مضمون در آثار ایشان در این بوده که آن را برای گروه و دستهای که بدان تعلق خاطر داشتهاند به کار بردهاند. چنان که صاحب رسالهالظرفا، دوستان را، مولوی درویشان را و عزیز نسفی در سال 680ق –چنان که فاضل ارجمند جناب میرافضلی در یادداشت: سندی در باب اعضای یکدیگر بودن! قلمی کردهاند- اهل وحدت را واجد چنین صفتی دیدهاند.
اندیشمند فاضل جناب جویا جهانبخش با عنایت به شواهدی که جناب دکتر ضیایی در اختیار ایشان گذاشتهاند، سابقۀ این مضمون را در سدۀ یازدهم، در کتاب جواهرالخیال نشان دادهاند که تأییدی بر این نکته است که از پیش از اسلام –چنان که جناب جهانبخش طی جمعبندی خویش، به سابقۀ حضور این مضمون یا شبیه به آن در سخن مینوی و یوسفی و دیگران اشاره کردهاند- تا حداقل سدۀ یازدهم هجری، هم شواهد موجود در متون دیگر و هم نسخه قدیم گلستان سعدی، به ضبط گفته شده اشاره داشتهاند (رک. مقالۀ منتشر شدۀ ایشان در ش 199 آینۀ پژوهش).
لذا دیگر سخن از چیزی غیر از ضبط «بنی آدم اعضای یکدیگرند» معقول و منطقی نمینماید و پافشاری بر ضبط «بنی آدم اعضای یک پیکرند» توجیه علمی ندارد.
*
https://t.center/gahnameyeadabi