من و تنهایی
تنهایی با حرکت مورچه وار
از تنم بالا میرود
ستون فقراتم خم میشود
از مور مورش
لباس میپوشم
از درها عبور میکنم
تا تنهایی را در خیابان
روی آسفالت خاکستری
رها کنم، رهایم نمیکند
به موهای بلند دخترک همسایه
دستی میکشم
او میخندد
مورمور پشتم بیشتر میشود
کلاغ تنهای روی سیم برق
به حرکات عجیبم قارقار میخندد
تنهایی میخروشد
در جسمم در روحم
روی پلهی سنگی مینشینم
سرم را به دیوار تکیه داده میخوابم
تنهایی در رویایم
بیرون میرود
من میدوم از دیوارها عبور میکنم
زیر باران خیس میشوم
از پشت پنجره اتاقم
به تنهایی نگاه میکنم
که در حیاط خیس میشود
پنجره را باز میکنم
در آغوش هم آرام میگیریم
من و تنهایی
#سدا_آذریان@fryade_sokout