https://notebooklm.google/ این عالیه من واسه یه سری درسا که ویس کلاسارو ضبط کرده بودم ازش استفاده کردم ، رایگانه ولی با وی پی ان باید ازش استفاده کنید. حتی لینک یوتوبم بهش بدید و ازش خلاصه بخواید یا بگید که سوال ازش طرح کنه یا هرچی ، یا متن بهش بدید بگه خلاصه کنه ، با هر فایلی اوکیه و کار میکنه.
بچهها قصههایی که میخونن رو باور میکنن، زندگیش میکنن. و ما میتونیم تجربههای زندگی رو از راه قصه به بچهها نشون بدیم. چیزی مثل سوگ یا طلاق یا بیماری و تجربههایی از این دسته که سنگین و سخت هستن. بچهها میبینن که شخصیت قصه چطور از پس اون مشکل بر اومده و اون راهحل رو توی ذهنشون نگه میدارن. هیچ اشکالی نداره اگه کودک با خوندن یک کتاب غم رو تجربه کنه. درست مثل واکسینه شدن میمونه؛ کودک دوز کمی از اون غم رو به شکل یه قصه تجربه میکنه و زمانی که توی دنیای واقعی باهاش مواجه بشه دیگه ویران نمیشه، چون یک بار طعمش رو چشیده و توی قصه احساسش کرده، و حالا یک سری راهکار براش داره. به نظر من این خود جادوئه :)
چون دوباره چند نفر در مورد استاد برای ریدینگ و رایتینگ و لسنینگ آیلتس ازم پرسیدید:
ریدینگ و لسنینگ کامیار کوباری، با اطمینان. https://t.center/IELTS_Kobari این لینک چنلشه. آیدی خودشو تو بیو گذاشته و میتونی بهش پیام بدی. واقعا خوب جواب میده.
رایتینگ تسک دو استادایی که من میشناسم الان کار نمیکنن. برا تسک یک ابراهیم تحصنی رو با اطمینان معرفی میکنم. جزوهش هم موجوده میتونی خودخوان بخونی. لینک چنلش:
یه سایتی هست که بر اساس سلیقت فیلم پیشنهاد میده. فیلم و سریالهایی که تا بحال دیدم رو واردش کردم و بهشون امتیاز دادم. اولین فیلمی که بهم پیشنهاد داد غرور و تعصب ۲۰۰۵ بود. چیزی نبود که خودم سمتش برم اما پسندیدم.
کتاب خود آموز اقدامات موثر در هنگام فشار های زندگی که در زمان همه گیری کرونا توسط سازمان جهانی بهداشت و روان WHO منتشر شد بنظرم مناسب و کاربردی باشه برای این روزهای ما تقدیم بهتون 🌱🫂
رادیو واژه رو گوش کردم و اپیزود اولش رو دوست داشتم. و شروع کردم به گوش کردن شعرخوانیهای رشید کاکاوند توی یوتیوب. چقدرر زیباست، چقدر شگفتانگیزه. من چندسالی هست که توی برنامهی روزانهم خوندن یک بیت شعر هست، و این انگار نجاتبخشمه. ولی گوش کردن به این آدم و تفسیرش از شعرها! خیلیی زیباست. حتی اگر علاقهای به شعر هم ندارید یکبار امتحانش کنید.
امشب رفته بودیم بیرون. تو اتوبوس یک آقایی یک کم کریپی و عجیب اومد به نظرم، ولی خب آدم بیخانمان و معتاد و های و عجیب زیاده اینجا. بعد دیدم چند بار جاش رو عوض کرد اومد نزدیک ما نشست. بعدش هم وقتی پیاده شدیم، پیاده شد در صورتی که قبلش اصلا به نظر نمیرسید توی اون ایستگاه بخواد پیاده بشه. بعدش ما رفتیم یک جایی همبرگر بخوریم، اومد اونجا! و چیزی نمیخواست سفارش بده، همین جوری نشست فقط. من رفتم سفارش دادم و به مسئول اونجا گفتم که این آقا دنبال ما اومده و من خیلی حس ناامنی دارم. یک گفت فکر کرد و دید که آره یارو واقعا یک جوریه. بعد یارو رفت بیرون. مسئوله بهم گفت الان که رفت بیرون ولی اگه دوباره بیاد زنگ میزنم به پلیس. یک کم بعدش یارو دوباره اومد! مسئوله هم زنگ زد به پلیس، بعد گوشی رو داد به من چون پلیس اسم من رو میخواست. پلیس اسمم رو پرسید و مشخصات اون مرده و اینها. بعد هم گفت همون تو بمون تا مامور بفرستم. چند دقیقه بعد دو تا پلیس اومدن، یکی اومد تو و با من حرف زد و دوباره اطلاعات گرفت و سوال پرسید که چرا فکر میکنم این یارو دنبال ما بوده و اینا. بعد هم رفت و دوباره اومد، گفت ما الان از اینجا میبریمش اما اگه دوباره دیدی که دنبالته بهمون زنگ بزن. گفتم اوکی. بعد دستبند زدن و بردنش. یک کم هم دلم سوخت راستش، چون یارو به نظر خطرناک نبود خیلی، فقط حالش خوب نبود و دیوونه بود انگار. منم با دوستم و شوهرم بودم. ولی واقعا احساس ناامنی کردم و چه خوب که اینقدر احساس ناامنی من به رسمیت شناخته شد.