امشب رفته بودیم بیرون. تو اتوبوس یک آقایی یک کم کریپی و عجیب اومد به نظرم، ولی خب آدم بیخانمان و معتاد و های و عجیب زیاده اینجا. بعد دیدم چند بار جاش رو عوض کرد اومد نزدیک ما نشست. بعدش هم وقتی پیاده شدیم، پیاده شد در صورتی که قبلش اصلا به نظر نمیرسید توی اون ایستگاه بخواد پیاده بشه. بعدش ما رفتیم یک جایی همبرگر بخوریم، اومد اونجا! و چیزی نمیخواست سفارش بده، همین جوری نشست فقط.
من رفتم سفارش دادم و به مسئول اونجا گفتم که این آقا دنبال ما اومده و من خیلی حس ناامنی دارم. یک گفت فکر کرد و دید که آره یارو واقعا یک جوریه. بعد یارو رفت بیرون. مسئوله بهم گفت الان که رفت بیرون ولی اگه دوباره بیاد زنگ میزنم به پلیس. یک کم بعدش یارو دوباره اومد!
مسئوله هم زنگ زد به پلیس، بعد گوشی رو داد به من چون پلیس اسم من رو میخواست. پلیس اسمم رو پرسید و مشخصات اون مرده و اینها. بعد هم گفت همون تو بمون تا مامور بفرستم. چند دقیقه بعد دو تا پلیس اومدن، یکی اومد تو و با من حرف زد و دوباره اطلاعات گرفت و سوال پرسید که چرا فکر میکنم این یارو دنبال ما بوده و اینا. بعد هم رفت و دوباره اومد، گفت ما الان از اینجا میبریمش اما اگه دوباره دیدی که دنبالته بهمون زنگ بزن. گفتم اوکی. بعد دستبند زدن و بردنش.
یک کم هم دلم سوخت راستش، چون یارو به نظر خطرناک نبود خیلی، فقط حالش خوب نبود و دیوونه بود انگار. منم با دوستم و شوهرم بودم. ولی واقعا احساس ناامنی کردم و چه خوب که اینقدر احساس ناامنی من به رسمیت شناخته شد.