📜"Form & Film"🎥

Channel
Logo of the Telegram channel 📜"Form & Film"🎥
@formandfilmPromote
811
subscribers
🔖مجموعه نقدها، یادداشت ها، مقالات و دست نوشته های «آریاباقــری» 📌"زیستن یعنی در درونِ خود، با اشباحِ نیروهای ظلمت در آویختن. نوشتن یعنی آزمودنِ ژرف‌ترین خودِ خویشتن"-(ایبسن) 🌀 @PERSPECTIVE_7 📜 @poem_literature
📌 - نقد فیلم «‌ صبحانه با زرافه‌ها »
🔖 - « کمدی-درد یا کمدی-دراگ؟ »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری


▪️¦ نقد هشتاد و پنجم
▪️¦ #نقد_فیلم_صبحانه_با_زرافه_ها
▪️︎¦ کارگردان: سروش صحت
▪️¦ نمره: بی‌ارزش


📄- خلاصه داستان: پویا، شاهین و مجتبی به عروسی دوست‌ خود، رضا، دعوت شده‌اند و برای خوش‌گذرانی بیشتر به استعمال از مواد مخدر روی می‌آورند. همه چیز خوب پیش می‌رود تا وقتی که رضا از استعمال مواد اوردوز می‌کند و شب عروسی‌اش به شبی وحشتناک تبدیل می‌شود. حال دوستانش قصد برگرداندن رضا به زندگی را دارند. با این وصف که نمی‌خواهند اوقات خوش و خرم برخاسته از نشئگی‌شان نیز خراب شود.


🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #سروش_صحت #صبحانه_با_زرافه_ها


▪️¦ #Breakfast_with_Giraffes
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️برشی از نقد:
قسمتی از فیلم "دخترخجالتی"
نویسنده: آریاباقری


سکانس زیر پل را به یاد آورید. [...] صحنه‌ای بشدت ساده ولی عمیق و شاعرانه. مرد خجالتیِ داستان - هارولد - سوار بر قایق به زیر پل رسیده است. ز غوغای جهان فارغ. او آن‌قدر خجالتی است که حتی به دختری که دوستش داشته نتوانسته آنطور که باید و شاید ابراز علاقه کند. پس با توهمِ حضور و رویایِ وجود دختر، اوقات خود را شیرین و تنهاییِ تلخ خودرا پر می‌کند. لوید نگاه به سطح آب می‌کند. همان زمان که در تداعی سیمای مهروی دختر سیر می‌کند. با دستی زیر چانه، گشاده‌رو، دلتنگ و تنها از ترسیم سیمای یار دورافتاده، تصویر یار بر زلالی آب - که گویی او مجسم شده و به او لبخند می‌زند. لوید نیز با دیدن سیمای او لبخند زده و با سیمای زیبای دخترکِ نقش بسته بر آب، درددل می‌کند. تصویری سوبژکتیو و عاشقانه، با کارگذاری یک موسیقی متنِ مرمت شده بسیار بجا از ویولن که هم‌دلی برانگیز است. سکانسی در وصف آرزوی وصال، در یک فراق ابدی که بیانگر فاصله‌هاست.


• 𝑮𝒊𝒓𝒍 𝑺𝒉𝒚 (𝟏𝟗𝟐𝟒)
• 𝑫𝒊𝒓: 𝑺𝒂𝒎 𝑻𝒂𝒚𝒍𝒐𝒓


📽¦ @FormandFilm
▪️ نقد فیلم « دخـتر خجالتی »
▪️ « ریشـخندِ جـدیت »

▪️ تحلیل و بررسی کمدی اسلپ‌استیک
▪️ نویسنده: #آریا_باقری


▪️¦ نقد هشتاد و چهارم
▪️¦ #نقد_فیلم_دختر_خجالتی
▪️︎¦ کارگردان: سم تیلور
▪️¦ نمره: 1 از 4 (☆)


📄- خلاصه داستان: هارولد؛ شاگرد خیاط عمویش در لیتل‌بند کالیفرنیاست. او در اطراف زنان آنقدر خجالتی است که به سختی می‌تواند با آن‌ها صحبت کند و به لکنت می‌افتد. و برای جلوگیری از لکنت زبانِ هارولد، عمویش باید سوت بزند. با وجود این، هارولد کتاب «چگونه باید» را برای مردان جوان می‌نویسد که در آن به جزئیات جذب و جلب نظر انواع مختلف زنان جوان پرداخته است. حال آنکه هیچکدام از این جزئیات نمیتوانند درمانی برای هارولد تجویز کنند.



🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #هارولد_لوید #دختر_خجالتی #سینمای_کمدی


▪️¦ #Shy_Girl (1924)
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
📌 - نقد فیلم «‌ غریزه اصلی »
🔖 - « در زبانه‌های شهوت »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری


▪️¦ نقد هشتاد و سوم
▪️¦ #نقد_فیلم_غریزه_اصلی
▪️︎¦ کارگردان: پل ورهوفن
▪️¦ نمره: 0.5 از 4 (⅕)


📄- خلاصه داستان: سانفرانسیسکو، کارآگاه نیک کوران، دلباختۀ کاترین ترامل، مظنون اصلی پروندۀ قتل ستارۀ بازنشستۀ راک می‌شود. همچنین کاترین زنی اغواگر و میلیونر است که رمانی نوشته که مشابه جنایت رخ داده، قتلی را طراحی و بازسازی کرده است.


🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #شارون_استون #غریزه_اصلی #مایکل_داگلاس


▪️¦ #Basic_Instinct
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
📌 - نقد فیلم «‌ جنگنده / ضارب »
🔖 - « جنگنده با خود - یا برای خود؟ »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری


▪️¦ نقد هشتاد و دوم
▪️¦ #نقد_فیلم_جنگنده
▪️︎¦ کارگردان: آلن دلون
▪️¦ نمره: ١ از ۴ (☆)


📄- خلاصه داستان: ژاک دارنای پس از هشت سال از زندان آزاد می‌شود و تلاش می‌کند تا انباری از الماس‌های دزدیده شده را بازیابی کند. او در تلاش خود با پلیس و جنایتکاران رقیب روبرو می‌شود.


🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #آلن_دلون #جنگنده #ضارب

▪️¦ #Le_Battant
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
▪️پویش شخصیتی کمدین‌های کلاسیک
▪️از هارولد لوید تا چاپلین و باسترکیتن



از لحاظ پویش شخصیتی هارولد لوید از جمله معدود کمدین‌هایی بود که بین کمدین‌های دیگر ثروتمند بود. شاید همین ثروتمندی او بوده که به مرور نامش را از صنعت سینما حذف کرد. گویی سطح کلاس و مراودات شغلی‌اش آنقدر بالا می‌رود که دیگر دغدغه‌اش سینما نمی‌ماند - و نمی‌شود-. در برخی آثار او نیز نوعی رخوت شخصی و ارجحیت مسائل خصوصی به عمومی و مردمی - برخلاف چاپلین و لورل و هاردی - دیده می‌شود که به شناخت پویشِ شخصیتیِ کمدیِ او کمک می‌کند.

بعنوان نمونه کیتن و لوید هردو در آثارشان تنها بودند اما جنس تنهایی کیتن اگر ملهم از یک خلاقیت قوام‌یافته و برخاسته از زیستی سخت باشد که نشات گرفته از شرایط بغرنج تولید در ارتباطِ بی‌واسطه با طبیعت می‌بود؛ جنس تنهایی لوید دقیقا عکس آن بود. لوید از همان آغاز جزو ثروتمندان هالیوود به شمار می‌رفت و این ثروتمندیِ او، تنهایی‌ِ شخصیت اصلی آثار اورا نیز تحت‌الشعاع قرار می‌داده است‌. تنهایی‌ای نه همانند کیتن ملهم از خلاقیتی برخاسته از رنج، بل برخاسته از خلاقیتی مادی که ثمره زیست سرمایه‌داری و متمول اثر خویش است.

از این روست که مفاهیمی چون عشق و شهامت و ترس نیز در آثار کمدی کیتن و هارولد لوید، دو شاخه مختلف می‌شوند. کیتن شهامت برایش اسباب رسیدن به مقصد است و عشق، علت ادامه حیات و به جان خریدن تمام سختی‌ها حتی به قیمت مرگِ خود (تا پای مرگ رفتن) است. اما برای لوید «منیت» شرط اول است. تحت هر شرایطی تیپ و ظاهر شخصیت باید حفظ شود تا در نهایت او به هدفش برسد. این خاصه تمام آثار او نیست بلکه از ویژگی‌های کلیِ کلاس‌بالا بودن، قشر خاص بودنِ شخصیت کمیک اوست که کمدی‌اش را متمایز می‌کند. او از درگیری با مردم می‌ترسد اما همیشه از آنان سرتر بوده و زهرش را با رندی سطحِ بالا و خلاقیتِ نیمه مرفه‌اش می‌ریزد. کارکردگرایی برای لوید درکنار تقدیرگرایی قرار دارد. همین می‌شود که اهدافِ او سوای از دیگران مهم می‌شوند. اهدافی شخصی و نه جمعی.

یعنی حتی اگر این میان عده‌ای سرباز فدا شوند، و یا حتی اگر شهری به آتش کشیده شود، و یا حتی عده‌ای از طبقات پایین جامعه در قفس سگ گیر بیفتند و مشاغل و کارگران از کار خلع شوند، برای لوید مهم نیست. مهم لوید است و هدفش. چنین است که لوید خود را منهای جامعه تعریف می‌کند؛ اما کیتن نه - او خودرا همسو و جمع شده با جامعه (حال له یا علیه‌اش) تعریف می‌کند. از این رو نمی‌تواند به جامعه‌اش توهین کند. چون نه موضعی از بالا بلکه موضعی هم‌سطح با مردم دارد.

چارلی چاپلین پویش دیگری دارد. او خودرا اساسا برخاسته از دل جامعه فقیر معرفی می‌کند - هرچند که در ناخودآگاهش چنین نیست -. و همین مساله باعث می‌شود که شجاعت و ترس او نیز متمایز شود. کیتن چون خودش را همسو و مماس با مردم می‌بیند، می‌ترسد اما جنس ترسهایش ملموس، و معیارِ نترسیدن‌هایش علیه جمع شدن نیست، بل غلبه بر خویشتن است. او چون موضعی مماس و هم‌سنگ و جمع‌شده با مردم دارد، نگران جایگاهش نیست و ابائی از ترس‌ها و نترسیدن‌هایش ندارد. چاپلین اما از سویی هرچند ادعای سازش و دمسازی با فقرا را می‌کند؛ اما عملا نشان می‌دهد که گاه آنقدر مواضع و اهدافش شخصی می‌شوند که همه را با خاک یکسان می‌کند و پولدار و فقیر برایش مهم نیستند.

چاپلین برخلاف لوید سمپاتی‌اش با قشر فقیر و ندار بیشتر است. بااینکه در روش و منش دوست دارد بورژوا باشد و گاه شبیه سرمایه‌دارها رفتار می‌کند اما لوید بالذاته سرمایه‌دار است. این تناقض شخصیتی کمدیِ چاپلین در عمده آثارش (آثار نخستینِ او) مشهود است. گویی گاه حجم دفاع کردن و جنگیدن و درگیری‌های او با دیگران (از فرط شخصی بودن مساله) بقدری زیاد می‌شود که فراموش می‌کند از منظر پایگاه اجتماعی، با دیگر فقیرها و بی‌خانمان‌ها هیچ فرقی ندارد.

در آثار کیتن، توازنِ میان پایگاه اجتماعی، مقوله ترس و اهداف و انگیزه‌های شخصیت مشهود است اما در آثار چاپلين، شخصیت او به حدی انگیزه‌ها و اهدافش را جدی می‌گیرد که‌ غالبا یادش می‌رود کیست و از کجا آمده است. در نتیجه با اینکه او آه در بساط ندارد ولی جنس جنگیدن و مبارزه‌اش چنین به غلط و مغالطه می‌نمایاند که موضع و جایگاهش برایش مهم است - درحالیکه منطقا نباید چنین باشد.

همین، عیب بزرگِ اغلب آثار چاپلین است و باعث می‌شود بیشتر اوقات به اسم کمدی خودزنی کند. او همه را می‌زند، هیچ قید و حد و تعینی را نمی‌شناسد و مشخص نیست که چون دختر زیبایی را دیده می‌خواهد خودی به او نشان دهد و بوسه‌ای از لبان او بگیرد یا چون واقعا عاشق شده چنین است. آیا واقعا عاشق شده یا نه این هم بهانه‌ای رندانه است که بتواند به هرچیزی که می‌خواهد برسد. منتهی در برابر مردان با زور و در برابر زنان با بوسه.



📚| « کمدی کلاسیک؛ کمدی سرخوش »
✍️| نویسنده: آریاباقری

🌀| @Perspective_7
📽| @FormandFilm
📌 - نقد و تحلیل فیلم «‌ مرگ یزدگرد »
🔖 - « بـد و بـدیـع »
✍️ - نویسنده: #آریا_باقری


▪️¦ نقد هشتاد و یکم
▪️¦ #نقد_فیلم_مرگ_یزدگرد
▪️¦ نمره: ١ از ۴ (☆)


📄- خلاصه داستان: اثر، داستان مرگ یزدگرد سوم است که به مرو می‌گریزد و به طور ناشناس در آسیابی پناه می‌گیرد. داستان از زبان آسیابان، زن آسیابان و دخترشان بیان می‌شود و همه روایت‌ها با یکدیگر تفاوت دارند. مؤبد، سرکرده و سردار سپاه یزدگرد سوم در آسیابی نزدیک مرو گرد می‌آیند تا آسیابان، زن و دخترش را به جرم کشتن پادشاه، محاکمه کنند.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #بهرام_بیضایی #مرگ_یزدگرد

▪️¦ #Death_of_Yazdgerd
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
▪️¦ #نقد_هشتادم
▪️¦ نقد فیلم وزارت جنگ ناجوانمردانه
▪️¦ نمره: 0 از 4

فیلم جدید گای ریچی، سفارشی و تهی است. سرگرم‌کنندگیِ نازلش از یک اکشن میانمایه می‌آید که ابدا روایت‌گری تاریخی نمی‌فهمد. از این‌رو اکشنش، تاریخی نمی‌شود. جنس اکشن‌اش امروزی و پست مدرن، مستقل از تاریخ می‌ایستد. انگار این امروزی‌ها هستند که سراغِ فاشیست‌ها رفته تا انتقام بگیرند. از این‌رو فیلم منطق سینمای اکشن [آن‌هم تاریخی] ندارد. در سینمای اکشن دو قطبِ داستان، خیر و شر، باید موجود و قدرتمند باشند تا اکشن پر و بال بگیرد؛ نه اینکه فقط آلمانی‌ها باشند تا دسته دسته کشته شوند. فیلم اقتباسی است ولی آیا این مسئله تاثیری هم دارد؟ گویا تیم نویسندگان برای همین تلاش کردند تا برای بقای اکشن‌های گیشه‌ای و یکبار مصرفِ ریچی آن‌را رنگی تاریخی بزنند. درحالیکه بجای مبارزه، بیشتر به تاریخ و به فاشیست‌ها دهن‌کجی می‌کند. اثر حتی ضدفاشیست‌ هم نمی‌شود. اثر ضدفاشیسم، باید اول فاشیست بسازد تا بعد ضدش شود. نه که شاهدِ یاغی‌گریِ مُـشتیِ نابازیگرِ آمریکایی باشیم تا یکسری یونیفرم‌پوش را به اسم فاشیست آبکش کنند.

✍️¦ نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #Critic
📽¦ @FormandFilm
📌 نقد و تحلیل فیلم «‌ مسـت عـشق »
🔖 « تَـردسـتیِ طَـراران »
✍️ نویسنده: #آریا_باقری

▪️¦ #نقد_هفتاد_و_نهم
▪️¦ #نقد_فیلم_مست_عشق
▪️¦ نمره: بی‌ارزش


📄- خلاصه داستان: این فیلم برداشتی آزاد از زندگی مولانا و شمس تبریزی است و رابطهٔ عارفانه مولانا را با شمس تبریزی به تصویر کشیده است. همزمان حملهٔ مغول به ایران رخ داده و تأثیر فراوان شمس بر صلح‌طلبی میان جنگ و زندگی و اشعار مولانا، و عشق او به خدا و عرفان در طول روایت داستانی مشاهده می‌شود. در بخش دیگر فیلم، مثلث عشقی شمس، علاالدین (پسر مولانا) و کیمیا خاتون (دخترخواندهٔ مولانا) روایت می‌شود.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #حسن_فتحی #مست_عشق

▪️¦ #Intoxicated_by_Love
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
| باله‌پارک: از بوسه تا پرواز |
| نقدی بر پرفورمنس پرلجوکاج
| نویسنده: آریاباقـری



پرفورمنس «باله پارک» اثر «انجلین پرلجوکاج»، از خالی بودن میزانسنی که پرلجوکاج از شمایل تمثیلی دال‌ها می‌دهد، گذر می‌کند و به فرم می‌رسد. لذا حین مواجهه با چنین اثری، دیگر نمادین کردن یک گل بالرینی مدنظر نیست، بلکه القای حسی دلالت‌های ضمنی مدنظر است که اجرا از شمایلش با ظرافت گذر می‌کند. پرلجوکاج در این پرفورمنس به زیبایی از دال «بوسه» به مدلولِ «سبک‌بالی» و «عشق» می‌رسد.

دقت کنید که زن، مرد را برانداز می‌کند، می‌پاید و در تعلل یک کنش، در سودای مرد است. سپس زن پیش‌قدم شده و مرد را می‌بوسد. موسیقی نیز شعف و تبلور حسی‌ای که از زن به مرد با یک بوسه منتقل می‌شود را عیان می‌سازد. موسیقی آرام آرام به حلقه کردن دستان زن بر آغوش و گردن مرد، به نرمی فرود می‌آید. گویی تنها یک بوسه - به مثابه عشق - بدن زن را به بدن مرد قلاب می‌کند. حال هردو به همدیگر متصل‌اند، آن‌هم با تنها «بوسه».

بوسه‌ای که آغوش می‌آورد. آغوش به مثابه تکیه‌گاه. پس چه دالی بهتر از پرواز و عروج تن و روح. حالا دیگر زن زمینی نیست. زیرا با فراز نرم موسیقی موتزارت [نوک] پاهایش از زمین کنده می‌شود. او دیگر روی زمین نیست، زن در آسمان‌ درحال پرواز است. آن‌هم با بوسه‌ی مردی که گویی برای او تکیه‌گاهی برای عروج و سکویی برای پرواز زن شده است. مرد از آن‌سو دیرتر با حسِ سبکبالی و عشق زن دمساز و هم‌کوک می‌شود. برای همین وقتی زن اورا می‌بوسد، مرد کمی خیز بر می‌دارد، مغلوب می‌شود و عقب عقب می‌رود. او (مرد) عشق نمی‌خواسته است، درنتیجه تاب مواجهه با حس بوسیده شدن - عاشقی کردن - را ندارد. و آن‌را با عقب عقب رفتن پس می‌زند.

زن اما از قبل عاشق بوده. بابت همین ریسک می‌کند و از طریق بوسیدن، عشق خود و حس سبکبالیِ بعدِ آن‌را، در مرد سرریز می‌کند. زن با بوسیدن عاشق نمی‌شود ولی با آن عشق خود را ابراز می‌کند، برای شور سبکبالی. اما مرد با بوسه - بوسیده شدن - تازه عاشق می‌شود و عشقش را، از همراهی با سبک‌بالی و دمسازیِ با رهایی زن ابراز می‌کند. بنابراین ادراکِ عشقی زن در پرفورمنس پرلجوکاج، از مرد جلوتر است.

در زن حس عشق و شور سبکبالی‌ «کنشی» است اما در مرد حس عشق و سبکبالی‌، «واکنشی» است. حتی وقتی زن دستانش را دور گردن مرد می‌اندازد، مرد همچنان مغلوب و شوکه است. اما این دالِ کَنده شدن زن و حس رهایی از زمین است که مرد را با دیدن رقص و پرواز زن، و نیز عشقی که با تنها یک بوسه برایش جریان یافت، به سبک‌بالی می‌رساند. حالا هردو (مرد و زن) جلدها و نقاب‌هارا می‌شکنند. رها می‌شوند و مرد هم از لذت رهایی - پرواز - زن، خودرا رها می‌کند. فراز و فرودی که احیاگر و غلیان‌بخش رابطه است. رابطه‌ای که از بوسه (عشق‌ورزیدن) به پرواز (سبکبالی) می‌رسد.

🔘 [ Le Parc | باله پارك ]
🔘 [ Paris Opera Ballet | آنجلين پرلجوكاج ]

📽| @FormandFilm
📌 نقد و تحلیل فیلم «‌ صورت کارین »
🔖 « حکایـت یک پرترۀ از یاد رفته »
✍️ نویسنده: #آریا_باقری

▪️¦ #نقد_هفتاد_و_هشتم
▪️¦ #نقد_فیلم_صورت_کارین
▪️¦ نمره: ☆☆☆☆ (4 از 4)


📄- خلاصه داستان: اثری کوتاه از اینگمار برگمان؛ سفری ‌شخصی و دردمندانه از عکس‌ها به گذشته - و احیا و استمرار آن. کارین، نام مادر برگمان است. مادری که با حضور، خاطرات و عکس‌هایی که از خود برجای گذاشته، ناخودآگاهِ پسرش، اینگمار برگمان را مزین و بارور به وجود خود ساخته است. از تاثیر مادر برگمان در زندگی‌اش نمی‌توان چشم‌پوشید، چنانکه در تمام آثار برگمان می‌توان ردپای مادر او را نگریست. حال این‌ برگمان است که با «صورت کارین» ریشه‌های خودرا می‌کاود و ژرفای عواطف و احساساتِ خود - و مادرش - را لایروبی می‌کند.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #اینگمار_برگمان #صورت_کارین

▪️¦ #Karins_Face
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
▪️ ١٢ فیلم پیشنهادی برای نوروز ١۴٠٣
▪️ ۵ فیلم کلاسیک، ۵ فیلم معاصر، ٢ انیمیشن


01) Seven Chances (1925)
Dir: Buster Keaton

02) The Philadelphia Story (1940)
Dir: George Cukor

03) Design for Living (1934)
Dir: Ernest Lubitsch

04) Angel (1937)
Dir: Ernest Lubitsch

05) This Land is Mine (1943)
Dir: Jean Renoir

06) The Old Oak (2023)
Dir: Ken Loach

07) The Holdovers (2023)
Dir: Alexander Payne

08) Perfect Days (2023)
Dir: Wim Wenders

09) Monster (2023)
Dir: Hirokazu Kore-eda

10) Migration (2023)
Dir: Benjamin Renner

11) Wish Dragon (2021)
Dir: Chris Appelhans

12) Parviz Khan (2023)
Dir: Ali Saghafi

🎉 به مناسبت آغاز سال ١۴٠٣
🎊 نـوروز بر همـگی شـما مبـارک

📽| @FormandFilm
📜"Form & Film"🎥
📌- نقد فیلم « منطقه دلخواه » ✍️- نویسنده: #آریا_باقری ▪️#نقد_هفتاد_و_هفتم ▪️#نقد_فیلم_منطقه_دلخواه ▪️نمره: بی‌ارزش 📄- خلاصه داستان: داستان درمورد یک فرمانده نازیست که با همسر خود سعی دارند یک زندگی رویایی را برای خانواده‌شان در نزدیکی اردوگاه کار اجباری…
▪️«جایی برای یهودیان نیست»
▪️نقد فیلم «منطقه دلخواه»
▪️نمره‌ارزشیابی: بی‌ارزش
▪️نویسنده: آریاباقـری



«منطقه دلخواه» یا «منطقه تحت نظر» چنان است که اصلا قصد شروع ندارد، فیلم وقتی اینطور گمان می‌کند که با فید-این می‌تواند حرف بزند، نشان از آن دارد که نطفۀ کار در موضعش بسته شده است. درحالیکه فیلم بیشتر از آنکه نقد کند درراستای عادی‌سازی ارعاب و توحش فاشیسم گام برمی‌دارد. زندگی را در جایی که زندگی نیست و جرس مرگ طنین دارد جستجو می‌کند - در کنار اردوگاه های کار اجباری آشویتس. وقتی هنرمند از جوانب و مسلماتِ سوژه خود ناآگاه باشد و فقط با یک ایده تک‌خطی، «اینکه نشان ندادن مؤثرتر است»، جلو رود، که معلوم نیست از کجا آن را اشتباه فهمیده است؛ نتیجه می‌شود فیلمی الکن که بیش از آنکه با مظلوم هم‌زیستی و همدردی کند با ظالم چنین می‌کند.

با تاکید بر مکان‌هایی تخت و بدوی از خانه‌هایی بی‌روح و خام که انسان را در تمام سطوح، فرعِ خود می‌کند. الیناسیونی ماقبل قصه؛ آن‌زمان که حتی دغدغه‌اش کوره‌های آدمسوزی نیست. در همین راستاست که ناخوداگاه فیلمساز مرعوب آکسسوارهایش است و بیشتر تعلق‌ خاطر به دیوارهای ملوّن و محوطهٔ مزینِ دکوراتیو شده‌اش دارد تا به سوژه و شخصیت‌هایش. یهودی‌ها هم هستند تا سوزانده شوند. اصلا مگر هستند؟ - با چند جیغ و فریاد مگر یهودی و یهودسوزی - هولوکاست - ساخته می‌شود؟ منطقه دلخواه، از قضا به دلخواه خود نه پشت قربانیان، بلکه پشت جلادان می‌ایستد. و بجای مأوای قربانیان بودن، بیشتر با اسم «منطقه دلخواه» گزاره «جایی برای یهودیان نیست» را مجسم می‌کند.

فیلم بیشتر در مدح سبوعیت نازیسم و احترام به زیست و ایدئولوژی طرفدارانش است. نوعی همدردی و تسلی‌دادن به ظالم برای آسان‌تر سلاخی کردن مظلومان. هرچند که فیلم حتی قادر نیست دو جناح ظالم و مظلوم بسازد. روایت عاطل و باطل خانواده‌ایست بی‌منیت و بی‌هویت که این بین یهودیان هم مزاحم تفریح‌‌شان شدند. ادعای بسیاری از طرفداران فیلم این است که فیلم مدلول‌ها را می‌دهد تا مخاطب خود دال‌های هولوکاست را دریابد. جدا؟ طرفداران فیلم نمی‌دانند که این کلک آماتورهاست که توپ را در زمین مخاطب می‌اندازند. ضمن اینکه ما چه دالی داریم که هولوکاست را القا کند؟ اینکه یک قطار رد می‌شود این یعنی هولوکاست؟

«منطقه دلخواه» فیلمی انحصارگرا، نئوفاشیستی و شبه‌هنری، در دستان فیلمسازیست که با پنج فیلم بلندش همچنان آماتور است. با یک ایده تک‌خطی که برای فرار از ترویج خشونت‌، آن را به شکل دیگری ترویج می‌کند. فیلمسازی که چه بسا پسرفت داشته است. از قضا وقتی به همه چیز می‌پردازد و آسمان ریسمان می‌بافد تا از سوژۀ اصلی‌اش - کوره‌های آدم سوزی - دم نزند؛ این بدتر رویۀ علیه یهودیان می‌شود. یعنی نه که طالب نقد باشد بلکه نمی‌خواهد حقیقت را بپذیرد و -بگوید-. از همه چیز می‌گوید غیر از حرف اصلی‌.

حاضر است به انواع گل و گیاهان توجه کند اما به سوژه‌اش نزدیک نشود. این پاس رو به جلوست و دست آخر گمان می‌کند چون بازتاب ضجه و فریادها را روی رنگارنگیِ گل‌ها گذاشته یعنی خیلی کار خاص و معترضانه‌ای کرده است. حال آنکه غیرمستقیم منطقه دلخواه، مکانیست برای ظالمین تا از قِبل نشان دادنِ روزمرگیِ آنان، ایدئولوژِ‌ی‌شان توجیه شود.

همانطور که دست آخر ‌شاهدیم نظافچیان، ویترینِ مربوط به هولوکاست را، که کفشِ تمام کشته‌شدگان روی هم تلنبار شده تمیز می‌کنند. دوربین چه کار می‌کند؟ تأثر بر می‌انگیزد یا در عوض نقدی تاریخی، با زبان بی‌زبانی از نسل‌کشی فاشیسم، به زبان تصویر (با تمیزکاریِ جنايات جنگی) تجلیل می‌کند؟ چه بسا این همان منطقه دلخواه است. منطقه‌ای که فیلمساز دم‌به‌دم، با افسران نازی هم‌نفس شده، و در آب و هوایی تمیز و آزاد به زیبایی گل‌ها چشم می‌دوزد. آن هنگام که ضجه و فریاد عده‌ای به گوش می‌رسد. براستی چه اشتراکی بین مخاطب و یک افسر نازی وجود دارد که باید روزمرگی‌های اورا ببیند؟

بیخیال ! ما در منطقه دلخواه هستیم، منطقه فاشیست‌هایی که در فضا و طبیعتی بکر، در کنار جنایات‌شان زندگی می‌کنند و خرم‌اند. اصلش‌ هم [در فیلم] همین است. حالا اینکه پدر خانواده به ناگاه چیزی حس می‌کند و بچه های خود را از آب رودخانه بیرون می‌کشد را باید دالی بر کوره‌های آدم‌سوزیِ آشویتس بدانیم؟ یا با تاکید بر پیچک درون گلها به ظلم و ستمی که بر یهودیان میشود پی ببریم؟ آن هم درحالیکه فیلمساز دردمند ما، برایش رنگ گل‌ها قشنگ‌تر - ومهم‌تر - از رنج و فغان آدمی است. سپاسگزارم از منطق، مرام و حمایت‌های بشردوستانهٔ فیلمسازی که یک بازه‌ی ده ساله را صرف تولید چنین اثری کرده است. شگفتا ! اما از طرفی فیلم می ‌تواند نکتۀ آموزنده و مصداق خوبی هم باشد برای سینه‌فیل‌ها و هنرجویانِ فیلمسازی - که همیشه طولانی شدن تولید، بدین معنی نیست که با یک شاهکار طرف هستید.


✍️| نویسنده: #آریا_باقری
📽| @FormandFilm
📌- نقد فیلم « منطقه دلخواه »
✍️- نویسنده: #آریا_باقری

▪️#نقد_هفتاد_و_هفتم
▪️#نقد_فیلم_منطقه_دلخواه
▪️نمره: بی‌ارزش

📄- خلاصه داستان: داستان درمورد یک فرمانده نازیست که با همسر خود سعی دارند یک زندگی رویایی را برای خانواده‌شان در نزدیکی اردوگاه کار اجباری آشویتس فراهم کنند. اما زندگی آنها با وقوع اتفاقاتی تغییر می‌کند.

🔘¦ #نقد_فیلم #منطقه_تحت_نظر #منطقه_دلخواه

▪️| #‌The_Zone_Of_Interest
▪️| #Critic #Review
📽| @FORMANDFILM
📌- نقد فیلم «‌ داستان فیلادلفیا »
🔖- « در تـرادفِ تـزویـر »
✍️- نویسنده: #آریا_باقری

▪️¦ #نقد_هفتاد_و_ششم
▪️¦ #نقد_فیلم_داستان_فیلادلفیا
▪️¦ نمره: ½☆☆☆ (3.5 از 4)


📄- خلاصه داستان: وقتی شوهر سابقِ زنی خودسر، زیبا و ثروتمند با گماشتن دو روزنامه‌نگار، درست قبل از ازدواج مجدد همسر سابقش در زندگی‌اش ظاهر می‌شود؛ زن سابق او شروع به یادگیری حقایقی درباره خود می‌کند. حقایقی که آگاهی یافتن از آن تاوان دارد.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #جرج_کیوکر #داستان_فیلادلفیا

▪️¦ #The_Philadelphia_Story
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
| از رنج‌ کشاورز تا لبخند مونالیزا
| نویسنده: آریا باقری



وقتی اعتراض برای افرادی می‌شود که نه «زیست» دارند و نه «محیط» می‌شناسند، ثمره آن می‌شود «انتقادی»، که بدل به «خودزنی» شده است. حال این پا در هوایی نیست که بی‌آنکه روش و منش اعتراض مشخص شود، اینگونه برای دادخواهی به مدیومی دیگر تعدی شود؟ سوال پیش می‌آید که آیا اینکارها موجب رفع مشکل می‌شود یا موجب دیده شدن؟ در عصر پست مدرنی که کل هیکلِ همین حامیان محیط زیست را پوشاک و خوراکی تشکیل داده که خود علیه محیط زیست است - حال برای دیده شدن، نه به زنده‌ها (مسئولین) یا مراکز صنعتی و پلیمری، بلکه به مرده‌ها (نوابغ هنر) می‌تازند. برای چه؟ برای مقابله حفاظت از محیط زیست؟ برای برخورداری از غذای سالم و پایدار؟ شوخی است؛ بلکه برای سوپ‌پاشی به مونالیزا و از ریخت انداختن لبخندش، همچنین خندیدن به ریش داوینچی در ازای یک حرکت مثلا شجاعانه (اما ابلهانه) که لایک‌ و کامنت بیشتری می‌گیرد، تا حمایت نکردن از لوازم آرایشی و مبارزه با اسباب پلاستیکی‌، ظروف مصنوعِ مصرفی و افزودنی‌ها و آلات یکبار مصرفی که از همین فرهنگِ پست‌مدرن، همه زندگیِ ما را تسخیر کرده است. حال این چه ربطی به موزه لوور و داوینچی دارد؟ چرا فسادش را یکی دیگر کند اما جورش را مونالیزا بکشد؟ از آن‌سو مخاطب جهانی چه تصوری می‌کند: «که شاید همه اینها چیزی جز خودنمایی نیست؟» یا «اصلا برای دیده شدن چه مکانی بهتر از موزه؟» گویا خودشان هم دریافته‌اند کسی تره هم برای عقاید سطحی و افراطی‌شان خرد نمی‌کند پس چه‌ جایی بهتر از موزه. وقتی چیزی شعاری می‌شود، خواه ناخواه به دو قطبی شدن دامن می‌زند و منجر به توهین و تخریب می‌شود، آنجاست که به مسئله بایستی شک کرد. این ویژگی عصر پست مدرن است که همه چیز را فرعِ خود قرار می‌دهد. مهم نیست یک دغدغه چقدر بشردوستانه و انسانی باشد؛ به محض اینکه از فیلتر رسانهٔ جمعی رد شد، این رسانه است که اصل می‌شود، و دغدغه اصلیْ فرع. معترضین تینیجر نفهمیدند که این حرکت‌شان، ضد خود و اعتراض‌شان است و معکوس دیده و فهمیده می‌شود. چون چیزی که دیده می‌شود اعتراض‌شان نیست، بلکه جسارت‌شان است. جسارتی در تخریبِ هم ارزش‌های خود، و هم ارزش آثار هنری. اینگونه است که در عصر پست‌مدرنیسم، رسانه همه چیز را مسخ می‌کند، حق‌ها را ناحق می‌کند و همه چیز را وارونه نشان می‌دهد، درد دیگران ابزار سوءتفاهم عامه، و سوءاستفاده بی‌دردان می‌شود و ارزش‌ها یک ابژهٔ مصرفی جلوه می‌کنند. چه رنجِ کشاورز باشد، چه لبخند مونالیزا.


▪️ «خبر سوپ‌پاشی عده‌ای از حامیان محیط زیست به تابلو مونالیزا»

✍️| نویسنده: #آریا_باقری

▪️| #Review
📽| @Formandfilm
▪️¦ #نقد_هفتاد_و_ششم
▪️¦ #نقد_فیلم_فراری
▪️¦ نمره: 0 از 4


فراری؛ از آن دست فیلم‌های بی‌هویت زندگی‌نامه‌ایست که بود و نبودش هیچ فرقی ندارد. دغدغه‌اش تجارت است، نه آدم و نه شخصی به اسم «انزو فراری». برای همین مسئلۀ «سرعت» جدا از شخصیتِ فراری می‌ایستد. مسئله سرعت، عام و مستقل می‌شود و هر آینه مخاطب منتظر تصادف است، نه موفقیتِ رکوردزنی از جانب انزو فراری. در آخر مان، این انتظار را با مرگ و لت و پار شدنِ دسته‌جمعیِ مردمیْ سیبل شده، بطور بی‌رحمانه؛ خنثی و سلبی برآورده می‌کند. کارگردانِ آثاری جاسوسی که حداقل می‌توانست مخاطب را سرگرم کند، در متاخرترین فیلمش حتی به سرگرمی‌ وا داده است. این یعنی مایکل مان، خیلی قبل‌ترها در سوژه‌های جاسوسی‌اش، به بن بست خورده که چیزی غیر از آن را نمی‌توانسته بسازد - مثل فراری که یکی از آنهاست. با یک آدام درایور تهی و بی‌استعداد، که مثل همیشه بی‌روح و خام‌دستانه فقط صفحه نمایش را پر می‌کند و تاکنون یک نقش خوب - که بشود براستی ادعا کرد او بازیگری کرده - ندارد. فراری؛ فیلمی بد، ضدشخصیت و ضدمسئله است که نه تنها جامۀ سینما نمی‌پوشد، بلکه حتی عینی هم نمی‌شود. چون «مان» در آثارش بجای آنکه زندگی ساختن را بیاموزد، بیشتر آدمکشی؛ جاسوسی و جاسوسی‌پروری را آموخته است. به همین سبب «فراری» فیلمی تجاری است که در نگاه اول به پوستر و بافتِ فیلم این گمان می‌رود که شاید با فیلمی مافیایی طرف باشیم - حال آنکه این ترفندها، انقضایِ فیلمسازیِ «مان» را می‌گویند.

✍️¦نویسنده: #آریا_باقری
▪️¦ #Review
▪️¦ #Ferrari
📽¦ @FormandFilm
▪️ « نمای روحانی و چگونگیِ آن در مدیوم سینما »

▪️ بررسی دو نمای «نور زمستانی» و «قاتلین ماه کامل»

▪️ نویسنده: #آریا_باقری

🔰- [خواندن نقد] 👉

🔘¦ #نور_زمستانی #قاتلین_ماه_کامل #نقد_تطبیقی

▪️| #Winter_Light
▪️| #Critic #Review
📽| @FORMANDFILM
📌- نقد فیلم «‌ سناریوی رؤیایی »
🔖- « بر سَـبیل سرگردانی »
✍️- نویسنده: #آریا_باقری

▪️¦ #نقد_هفتاد_و_پنجم
▪️¦ #نقد_فیلم_سناریوی_رویایی
▪️¦ نمره: 0 از 4

📄- خلاصه داستان: مرد بخت برگشته‎ای ناگهان در خواب میلیون‎ها نفر ظاهر می‌شود و با این اتفاق عجیب زندگی‎اش زیر و رو می‌شود. با حضور کابوس‌وار او در خواب‌های دیگران، او مجبور می‌شود با شهرتِ ناگهانیِ خود مواجه شود.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #سناریوی_رویایی #سناریوی_رویا

▪️¦ #Dream_Scenario
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
📌- نقد فیلم «‌ بانوی بهشت »
🔖- « به نام تکریم؛ به کام تزویر »
✍️- نویسنده: #آریا_باقری

▪️¦ #نقد_هفتاد_و_چهارم
▪️¦ #نقد_فیلم_بانوی_بهشت
▪️¦ نمره: بی‎ارزش

📄- خلاصه داستان: دو داستان مجزا در اختلاف 1400 سال. یک کودک عراقی پس از مرگ مادرش در میان یک کشور جنگ زده توسط گروهک تروریستی داعش، با کشف داستان تاریخی حضرت فاطمه (س) و رنج ها و مصائبش؛ اهمیت و قدرت صبر را آموخته و سعی دارد در گذار از آگاهی دینی-مذهبی از دوران صدراسلام، دشمنِ امروز خود را شناسایی کند.

🔰- [ خواندن نـقد ] 👉

🔘¦ #نقد_فیلم #بانوی_بهشت #نقد_مدرن

▪️¦ #The_Lady_of_Heaven
▪️¦ #Review #Critic
📽¦ @FormandFilm
Telegram Center
Telegram Center
Channel