محفل ادبی

Channel
Logo of the Telegram channel محفل ادبی
@poem_literaturePromote
55
subscribers
@poem_literature
ناصحم گفت:
به جز غم
چه هنر دارد عشق؟

گفتم:
ای خواجه‌ی غافل!
هنری بهتر از این؟

#حافظ

@poem_literature
Forwarded from 🌈رنگین کمان عشق🌈 (🍂🌻Nazanin 🍁)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
  🫂🤍
هر چقدر که به تو بگویم دوستت دارم
باز هم برای تو کم است ...
#ولنتاین_مبارک❤️
@rangineh_953 🫂🤍

خورشید من!
    برای تو یک ذره شد دلم ...
چندان که در هوای ِ
    تو از خاک بگسلم ...

دل را قرار نیست
   مگر در کنار تو ...
کاین‌ سان کِشد به سوی
   تو منزل به منزلم...

  #حسین_منزوی🧡🍃

@poem_literature
Forwarded from 🌈رنگین کمان عشق🌈 (🍂🌻Nazanin 🍁)
شب‌ها که می‌گیرد دلم ،یاد تو را تن می‌کنم
تنها به یاد بودنت، احساس بودن می‌کنم

خود را بغل می‌گیرم و، از بین این دیوار‌ها
تنها به شوق یاد تو، سودای رفتن می‌کنم

وقتی که جای خالیت، خود را نمایان می‌کند
من در هجوم اشک‌ها، احساس مردن می‌کنم

کم دارد آغوش تو را، این دست‌های خسته‌ام
دور از هم‌آغوشیِ تو ،حس بریدن می‌کنم

این فکرهای لعنتی، این خاطرات گم شده
آخر کجای این جهان ،از عشق دیدن می‌کنم

این بغض‌های تو به تو، این اشک‌های خود به خود
تا کی من این اندوه را، باخود کشیدن می‌کنم

دلتنگ هستم خوبِ من ،ای کاش برگردی به من
شب‌ها که می‌گیرد دلم، یاد تورا تن می‌کنم...

#عفت_فارسانی
#شب_بخیر
Shabangahan
Taher Ghoreyshi
شبت بخير
غمت نيز هم🕊️♥️
@poem_literature
Konje Tanhaei
Mohsen Onikzi
🎶🌙
«شب بخیر نازنینم.
تو چه با آرامش به خواب می‌روی! ولی کسی که به تو تعلق دارد، در فاصله‌ای دور همچنان پریشان و سرگردان است.»


📝 از خلال نامه‌های فرانتس کافکا به فلیسه.
#شب_بخیر❤️
به مناسبت روز جهانی بغل، از فواید بغل کردن، بگیم که:
▪️بغل کردن باعث انبساط ماهیچه‌ها میشه
▪️بغل کردن ترشح هورمون‌های شادی رو افزایش میده
▪️بغل کردن باعث احساس امنیت و اعتماد میشه
▪️بغل کردن اعتماد به نفس رو افزایش میده
▪️بغل کردن باعث کاهش فشار عصبی و کاهش فشارخون میشه
▪️بغل کردن باعث غلبه بر ترس میشه

بغل کردن خیلی عجیبه!
دستتو میپیچی دور بدن یه موجود زنده و انگار که یه سرنگ پر از مورفین وارد پوست تنت شده، شناور میشی تو آرامش. پس تا میتونی اونی که دوسش داری رو محکم بغل کن♥️
@poem_literature
به علاوه، اگر من شما را از دست داده‌ام
شماهم در عوض دلی را از دست داده‌اید
که تپش‌های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر
نخواهید یافت ...

- از نامه‌های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
@poem_literature
مثلا کلبه‌ی کوچک و دنجی داشتیم در دل یک جنگل سر سبز.
مثلا صدای کلاغ‌ها بود و سارها، مثلا بی‌خبر بودیم از محدودیت‌ها و حصارها.
مثلا کاری به کار هم نداشتیم و سرزنده و مشتاق و خوشبخت زندگی می‌کردیم. با کسانی که دوست داشتیم هر غروب می‌نشستیم روی بام یا ایوان و وداع خورشید و رجعت ماه را در نهایت آرامش و شُکوه، تماشا می‌کردیم. مثلا هوا سرد می‌شد و کنار شومینه قهوه می‌خوردیم و کتاب می‌خواندیم و حرف‌های خوب می‌زدیم. مثلا از رنج و بیماری و اندوه و ظلم، تصوری نداشتیم و ساکن اصیل‌ترین و سبزترین کوچه‌های بهشت بودیم و بی هیچ تظاهری، حالمان خوب بود.
مثلا باد سرد پاییز می‌وزید و آغوش مهربانی داشتیم برای پناه گرفتن، یا برگ‌های خشک و نارنجی می‌ریخت و شور و اشتیاق عجیبی داشتیم برای قدم زدن.
و جهان پر بود از درخت‌های سبز و چشمه‌های جوشان و آسمان پر بود از پرنده‌های آوازخوان و ستاره‌های درخشان و ابرهای پر باران.
مثلا زیر سقف چوبی و آرام کلبه، با صدای جیرجیرک‌ها می‌خوابیدیم و با تلنگر نرم آفتاب پشت پنجره بیدار می‌شدیم.
مثلا برف می‌نشست پشت شیشه‌ها و دانه می‌ریختیم برای گنجشک‌ها و گرم بودیم میان دیوارها و کِیف می‌کردیم.
مثلا همه چیز شبیه به یک خیال‌بافیِ شگفت‌انگیز بود،
اما حقیقت داشت.

#نرگس_صرافیان_طوفان

@poem_literature

و کل‌ عین‌ تشوفك لیتها‌ عینی...!

و همه‌ی‌ چشم‌هایی‌ که‌ تو را‌ می‌بینند،
کاش‌ چشم‌های‌ من‌ بودند... !

#علی_مساعد
@poem_literature
‏«صَباح الخير لِعَينيك البَعيدتين.»

صبحِ چشم‌های دور از مَنَت به‌خیر...🤍🌱

جداریات
@rangineh_95
سوفی در مست ترین حالت ممکنش حرف جالبی زد:
که یک شبهایی باید زیاده روی کرد!
در مستی، در غم، در دوست داشتن، در هر آنچه که همیشه محتاط بوده ای...♥️
@poem_literature
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمام ما انسان‌ها در زندگیمان، باید یک نفر را داشته باشیم، «یک رفیق»
نه از آن رفیق‌هایی که فصلی‌اند، یک روز هستند و یک عمر نه، نه از آن رفیق‌هایی که وقتی زندگی‌ات بهار است کنارت هستند و‌ در زمستان زندگی تنهایت می‌‌گذارند ...
نه از آن رفیق‌هایی که فقط وقتی زندگیشان تاریک می‌شود به سراغتان می‌آیند و وقتی زندگیشان پر نور است فراموشتان‌ می‌کنند، نه، منظورم این رفیق‌ها نیستند ...
رفیق‌هایی را می‌گویم که اگر از آسمان سنگ هم ببارد چتر هستند، خنده‌هایت را دوست دارند و در روزهای سخت می‌توانی بدون هیچ توضیحی در آغوششان اشک بریزی، آن‌هایی که بدون قضاوت و‌ سرزنش کنارت می‌مانند تا روزهای سخت بگذرد، رفیق‌هایی که بودنشان همیشگی‌ست حتی اگر بعضی از روزها تو همان آدم همیشه نباشی،
رفیق‌هایی که تو را بلدند و کنارشان خودت هستی، با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایت ...
بگذارید همه چیز در دنیا ناعادلانه تقسیم شود، اما هر آدمی باید یک نفر را داشته باشد ... یک رفیق
@rangineh_95
باران تویی
به خاک من بزن:
🍃💕🍃
دوستت دارم ..
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی ..
دوستت دارم ..
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم ..
سخن ات شعر است ..
خاموشی ات شعر ..
و عشقت آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت ...

#نزار_قبانی
@poem_literature
دوست داشته شدن خوب است، اما قشنگ‌تر آن است که کسی باشد که بلدت باشد. دلیل غمت را، عمق خنده‌ات را، راه شاد کردنت را، و حتی گاه اذیت کردنت را. آدم بی‌بلد سرگردان است....
@poem_literature
عاشق شدیم...
گفتند صدایش را در نیاورید؛
پناه بردیم به شب...؛
خواب راهِ آخرمان بود...

زهرا سرکارراه
@poem_literature
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
# جاده خاکی
شازده کوچولو گفت: من پی آدمها می‌گردم، "اهلی کردن" یعنی چه؟/ روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده‌ای است، یعنی "علاقه ایجاد کردن..."  ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو بهم نیازمند خواهیم شد.


اهلی کردن یعنی چه؟!

روباه گفت:
سلام!
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید،‌ ولی مودبانه جواب سلام داد .
صدا گفت:
من اینجا هستم،‌ زیر درخت سیب... شازده کوچولو پرسید:
تو که هستی؟
چه خوشگلی !...
روباه گفت:
من روباه هستم.
شازده کوچولو گفت:
بیا با من بازی کن،من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت:
من نمی‌توانم با تو بازی کنم ، مرا اهلی نکرده‌اند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت:
"اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت:
تو اهل اینجا نیستی. پی چه می‌گردی؟
شازده کوچولو گفت:
من پی آدمها می‌گردم.
"اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده‌ای است، یعنی "علاقه ایجاد کردن..."
- علاقه ایجاد کردن؟!
روباه گفت:
بله,تو برای من هنوز پسربچه‌ای هستی مثل صدها هزار پسربچه دیگر،
و من نیازی به تو ندارم.
تو هم نیازی به من نداری.
من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو بهم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود... شازده کوچولو گفت:
کم‌کم دارم می‌فهمم.
روباه آهی کشید و گفت:
زندگی من یکنواخت است.
من مرغها را شکار می‌کنم و آدمها مرا.
تمام مرغها به هم شبیهند و تمام آدمها با هم یکسان.
به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت می‌گذرد.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد.
من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.
صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد،
ولی صدای پای تو همچون نغمه موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید.
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم‌زارها را در آن پایین می‌بینی؟
من نان نمی‌خورم و گندم در نظرم چیز بی فایده‌ای است.
گندم‌زارها مرا به یاد هیچ چیز نمی‌اندازند و این جای تاسف است!
اما تو موهای طلایی داری
و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی!
چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت.
آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندم‌زار دوست خواهم داشت...
روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد.
گفت:
- بیزحمت... مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت:
خیلی دلم می‌خواهد، ولی زیاد وقت ندارم،من باید دوستانی پیدا کنم و
خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت:
هیچ چیزی را تا اهلی نکنند،
نمی‌توان شناخت.
آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند.
آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند.
اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد، آدمهامانده‌اند بی‌دوست .
تو اگر دوست می‌خواهی خوب مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید:
برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت:
باید صبور باشی ، خیلی صبور.
تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها می‌نشینی.
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوءتفاهم است.
ولی تو هر روز می‌توانی قدری جلوتر بنشینی.
فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت:
- بهتر بود به وقت دیروز می‌آمدی.
تو اگر مثلا هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی،
من از ساعت سه به بعد کم‌کم خوشحال خواهم شد، و هر چه بیشتر وقت بگذرد،‌ احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود.
سر ساعت چهار نگران و هیجان‌زده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پی‌خواهم برد,
ولی اگر در وقت نامعلومی بیایی،
دل مشتاق من نمی‌داند کی خود را برای استقبال تو بیاراید...
بالاخره شازده کوچولو روباه را اهلی کرد
روزها بعد وقتی ساعت جدایی نزدیک شد، روباه گفت:
دلم میخواهد گریه کنم
شازده کوچولو گفت:
تقصیر خودت است. من بد تو را نمی خواستم،
ولی خودت خواستی که اهلیت کنم...
روباه گفت: درست است.
شازده کوچولو گفت:
پس چه چیزی برای تو می ماند؟
- رنگ گندمزارها...
که به رنگ موهای طلایی تو است،
یاد تو را برایم زنده می کند...
سپس گفت:
می خواهم رازی را به تو بگویم,
آدمها این حقیقت را فراموش کرده اند.
اما تو نباید فراموش کنی.
تو مسئول همیشگی آنی می شوی که اهلیش کرده ای.
تو مسئول هستی...
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
@poem_literature
#شازده_کوچولو
#اهلی_کردن
Telegram Center
Telegram Center
Channel