همه برگها آتش سرخ،
همه شاخهها شعلهی زرد،
درختان، همه دودِ پیچان
به تاراج باد!
و برگی که میسوخت،
میریخت،
میمرد.
و جامی _سزاوار چندین هزار آفرین_
که بر سنگ میخورد!
من از جنگل شعلهها میگذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو مینشست.
و باد غریب،
عبوس، از بر شاخهها میگذشت،
و سر در پی برگها میگذاشت
#فریدون_مشیری
🤍